گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 38
صبح روشن در شب انتظار






ظلمت شب ظلم را می?شکافند و رها از تعلقات، خود ،» جهاد « و » بصیرت « جواد محدثی منتظران، چشم به راه سپیده تاریخ?اند. با
میوه?اي نمی?دهد. انتظار، ،» اصلاح « و » اقدام « در رکاب مولا، آماده می?سازند. انتظار، درختی است که جز » شهادت « را براي
» انتظار « دوران ،» غیبت « . رجعت دوباره بعثت در حرا و امامت در غدیر است » عصر ظهور « ! فلسفه مقاومت است، نه عامل تسلیم
جوشش دوباره غدیر عاشورایی در نینواي تاریخ است، در بستري از فرات ظهور وعلقمه نور! منتظران واقعی، سلاح بر دوشان
تکیه گاه همیشگی?شان. یاران ،» توکل « ره توشه حرکتشان و ،» ایمان « مدال و نشانشان است و ،» استقامت « شهادت طلبند که
مهدي(ع) را باید در میان سلاح بر دوشان و کفن?پوشان و جان برکفان و مبارزان و سنگرنشینان و خدمتگزاران به انقلاب و تقویت
کنندگان سپاه دین و حرمت?گزاران به خون و خانواده شهیدان یافت، نه در ساکتان و بی تفاوتان و نه در رفاه?زدگان و عافیت
طلبان. نیمه شعبان، افروختن چراغ شوق در دل شیعیان و امید دادن به محرومان است. میلادي است فرخنده، که عید منتظران وراثت
حکومت « ،» فرج « ،» ظهور « ،» انتظار « زمین براي مستضعفان و شکست سلطه جباران است. وقتی نیمه شعبان می?رسد، گلواژه?هاي
می?شکوفد و عطر یاد، زمان را فرا می?گیرد. چشمها، به راه کسی دوخته است که » مهدي « ،» دیدار « ،» قسط و عدل « ،» جهانی
خورشید جانها و امید انسانهاست. یادگاري است از پیامبران و امامان، خلاصه ابراهیم است، عصاره محمد(ص) و زنده کننده
سنتهاست. نیمه شعبان، مطلع خورشید فروزان مهدي(ع) در ظلمت تاریخ است. آن خورشید پنهان، کعبه مقصود و قبله موعود
امتهاست. غیبت کبري، دوره آزمایش است. تا منتظران راستین، از مدعیان انتظار، بازشناخته شوند و ملاك در این بازشناسی،
و عمل به وظیفه در عصر غیبت است. مهدي(ع)، خورشیدي است که در دل منتظران، امید زیستن را همواره » شناخت تکلیف «
او، لحظه لحظه زمان و تاریخ را نیاکنده است. حاضرترین حاضران به » غیبت « هم?چون ،» حضور « روشن و گرم نگاه می?دارد. هیچ
اش نمی?رسند. او معناي حضور در غیبت است، مفهوم غیبت حاضر است، مجمع غیب و شهود است. او » حضور غایبانه « گرد پاي
است، ایستاده و استوار و پابرجا، تا جهانی را به قیام حق?طلبانه وا دارد. او » قائم « دین محمد و خط سرخ شهادت است، او » وارث «
است، خونخواه حادثه کربلا و انتقام گیرنده خون شهیدان و خون سیدالشهدا. هم هادي است، هم مهدي. راه?شناسی خبیر » منتقم «
است. زمین و زمان، امر و فرمان، جان » صاحب الامر « و » صاحب الزمان « و راهبانی است بصیر و راهنمایی است مطمئن و دلسوز. او
و جهان در اختیار اوست. سلام بر مهدي، انتظار سبز دورانها! آرمان مجسم عدالتخواهان، چلچراغ روشن شبستان تاریخ، روشنگر
زمین و زمان، مرد برگزیده اعصار ذخیره جاویدان الهی و...نوید بخش صبح، در شب انتظار.
یک جمله و بس
معصومه نجفی مطیعی در تقویم انتظار، همه فصل?ها از عطر بهاري مهدي (عج) متبرك است. نوروز منتظران روزي است که از
شب نیمه شعبان آغاز می?شود. انتظار، فاصله?اي است میان دو جمعه: جمعه ولادت و جمعه ظهور. بهار، همه طراوتش را مدیون
یک گل است: گل زیباي نرگس. اگر سختی زمستان غیبت نبود، شوق آمدن بهار عدالت معنا نداشت. خانه?تکانی، رسم قدیمی
همه منتظران بهار است. بهارف مهدي (عج) از راه می?رسد، خانه?تکانی دل?ها را فراموش نکنیم. بهترین هدیه?اي که می?توان
براي گلدان شکسته قلب منتظران خرید، یک شاخه گل نرگس است. جمعه?ها کافی نیست، هر روز سهمی را به امام زمان(عج)
اختصاص بدهیم. منتظران واقعی به اشک و آه و دعا اکتفا نمی?کنند. نیمه?هاي شعبان می?آیند و می?روند، حیف است اگر فقط
صفحه 23 از 64
با نقل و مشکلات و شیرینی برگزارش کنیم. کم?لطفی مهمان است بر سرف سفره بنشیند و صاحبخانه را نشناسد، حتی اگر او را
نبیند. امام زمان (عج) بیشتر از آن به گردن شیعه حق دارند که فقط نیمه?هاي شعبان به یادشان بیفتیم. اگر خورشید از چشم ما
پنهان مانده است، تقصیر ابرها نیست، چشمان ما باران نخورده است. حتی اگر امام از چشم ما غایب باشد، باز هم ما از چشم او
او طولانی?تر نبود. مبادا فقط وقتی همه درها به رویمان بسته شد، » غیبت « ما از شب?هاي » غفلات « غایب نیستیم. اي کاش روزهاي
است. هر دستی در آرزوي » صفا « یی که دارد، بی?گل روي مهدي (عج) بی » صفا « درف خانه امام زمان (عج) را بزنیم. مکه با همه
بوسیدن حجرالاسود است، حجرالاسود در آرزوي بوسیدن دست مهدي (عج) است. منتظرتر از امام زمان (عج) سراغ داریم؟ 1167
سال در انتظار! دلنشین?ترین اشعار در دیوان انتظار، سروده دل?سپرده?ترین شاعران است، آنها که دل به حضرت مهدي (عج)
سپرده?اند. نمازف هیچ مأمومی بی?امام اقامه نمی?شود، ما چند رکعت را به امام خویش اقتدا کرده?ایم؟ دیر و زودش مصلحت
است، امّا هیچ عریضه?اي بی?جواب نمی?ماند.
باور مهدوي در کلام رضوي
ابراهیم شفیعی سروستانی مژده به ظهور امام مهدي(ع) از همان سالهاي آغازین ظهور اسلام آغاز شد و پیامبر گرامی اسلام(ص) در
هر فرصت و مناسبتی که پیش می?آمد مردم را به ظهور عدالت?گستر موعود در آخرالزمان بشارت می?دادند و آنها را از نسل و
تبار، تولد وغیبت، ویژگیهاي ظاهري، نشانه?هاي ظهور، شاخصه?هاي قیام رهایی?بخش و مؤلفه?هاي حکومت جهانی آن
حضرت آگاه می?ساختند. تا آنجا که امروز ما با صدها روایت که از طریق شیعه و اهل سنت از آن حضرت نقل شده
مواجهه?ایم. 1 این سیر پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص) در میان اهل بیت طاهرین او(ع) استمرار یافت و هر یک از ایشان نیز در
عصر خود تلاش کردند که باور مهدوي و فرهنگ انتظار را در میان امت اسلامی زنده و پویا نگهدارند و بدین طریق پیروان خود را
در برابر هجوم مصائب، رنجها، دردها و بلاهاي گوناگونی که از سوي حاکمان جور بر آنها روا داشته می?شد، صبر و پایداري
بخشند. حرکت رو به گسترش معارف مهدوي در زمان امام باقر و امام صادق(ع) به اوج خود رسید و آن دو امام بزرگوار ضمن
تبیین، تشریح، پالایش و پیرایش آموزه?هاي اسلامی در زمینه?هاي مختلف اعتقادي، اخلاقی و فقهی و تحکیم پایه?هاي ایمانی
پیروان خود، تلاش فراوانی براي توسعه و تعمیق اندیشه مهدوي و فرهنگ انتظار در میان شیعیان نمودند و با به جا گذاردن صدها
روایت در این زمینه، این اندیشه و فرهنگ را تازگی و طراوت بیشتري بخشیدند. 2 پس از این دو امام و پیش از امام حسن
عسکري(ع) امامی که بیش از همه بر مواریث شیعی در زمینه باور مهدوي و فرهنگ انتظار افزود و گنجینه?هاي گرانبهایی براي
امت اسلام به یادگار گذاشت امام رضا(ع) است. براساس پژوهش مؤلف محترم مسند الإمام رضا(ع) 3 و تتبع پژوهشگران ارجمند
مجموعه ارزشمند معجم أحادیث الإمام المهدي(ع) 4 افزون بر 30 روایت از امام رضا(ع) در زمینه باور مهدوي و فرهنگ انتظار نقل
شده که هر یک از آنها ما را با بعدي از ابعاد بیکران شخصیت امام مهدي(ع) و قیام رهایی?بخش و عدالت?گستر آن حضرت
آگاه می?سازد. 1. خالی نبودن زمین از حجتهاي الهی امام رضا(ع) در مواضع متعددي با تأکید بر اینکه زمین هیچگاه از حجت
سلیمان « الهی و امام به حق خالی نمی?ماند به طور غیر مستقیم موضوع امامت را تثبیت می?کردند. از جمله آن حضرت در پاسخ
که می?پرسد: تخلو الأرض من حجۀاللَّه؟ آیا زمین از حجت خدا خالی می?ماند؟ » سلیمان بن جعفر الحمیري « یا » الجعفري
می?فرماید: لوخلت الأرض طرفۀ عین من حجۀ لساخت بأهلها. 5 اگر زمین [به اندازه] یک چشم برهم زدن از حجت خالی بماند،
ساکنانش را در خود می?برد. مضمون این روایت از سوي تعدادي دیگر از راویان با تغییرات جزیی در عبارت، نقل شده است. 6
براساس این روایت تا آستانه قیامت زمین از امامی که حجت خداست خالی نخواهد ماند، هر چند که در مقاطعی از تاریخ این
حجت الهی بنابر ضرورتهایی در غیبت به سر برد. 2. نام و نسب امام مهدي(ع) با توجه به لزوم شناخت امام دوازدهم و لزوم
صفحه 24 از 64
جلوگیري از حیرت و سرگردانی شیعه در شناسایی منجی موعود، امام رضا(ع) در احادیث متعددي، گاه به نقل از پدران و اجداد
طاهرینش تا رسول گرامی اسلام(ص) و گاه بدون نقل از ایشان به معرفی سلسله نسب آن امام می?پرداختند. از جمله در یکی از
روایتهایی که امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خود از رسول گرام اسلام(ص) نقل می?کنند، چنین آمده است: أنا سیّد من
خلق اللَّه، عزّوجلّ، وأنا خیر من جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و حملۀ العرش و جمیع ملائکۀ اللَّه المقربین و أنبیاءاللَّه المرسلین، و أنا
صاحب الشفاعۀ والحوض الشریف و أنا و علیّ أبوا هذه الأمّۀ من عرفنا فقد عرف اللَّه عزّوجلّ و من أنکرنا فقد أنکر اللَّه، عزّوجلّ، و
من علیّ سبطا أمّتی و سیداشباب أهل الجنّۀ، الحسن والحسین و من ولد الحسین تسعۀ أئمّۀ، طاعتهم طاعتی و معصیتهم معصیتی،
تاسعهم قائمهم و مهدیّهم. 7 من سرور آفریده?هاي خداي عزّوجلّ هستم؛ من از جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، حاملان عرش، همه
فرشتگان مقرب خدا، و پیامبران مرسل خدا برترم؛ من صاحب شفاعت و حوض شریف [ کوثر ] هستم. من و علی دو پدر این امتیم؛
هر کس که ما را شناخت خداي عزّوجلّ را شناخته است و هر که ما را انکار کند، خداي عزّوجلّ را منکر شده است. دو سبط این
امت و دو سید جوانان اهل بهشت، حسن و حسین، از [ فرزندان ] علی?اند و از نسل حسین نه امامند که پیروي از آنان پیروي از من
و نافرمانی از آنها نافرمانی از من است. نهمین نفر از این امامان، قائم (برپا دارنده) و مهدي آنان است. آن حضرت در روایت
دیگري می?فرماید: الخلف الصالح من ولد أبی محمد الحسن بن علی و هو صاحب الزمان و هوالمهدي. 8 آن جانشین صالح از
در » دعبل « فرزان ابومحمد حسن بن علی است و او صاحب الزمان و مهدي است. در روایت دیگري امام رضا(ع) پس از آنکه
پیشگاه آن حضرت قصیده معروف خود را در وصف اهل بیت می?خواند و در آن از قیام آخرین امام یاد می?کند، می?فرماید: یا
دعبل الإمام بعدي محمد ابنی و بعد محمد ابنه علیّ و بعد علی ابنه الحسن و بعدالحسن ابنه الحجۀ القائم المنتظر فی غیبته، المطاع فی
ظهوره لولم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد لطوّل اللَّه عزّوجلّ ذلک الیوم حتّی یخرج فیملاء الأرض عدلًا کما ملئت جوراً. 9 اي دعبل!
امام پس از من فرزندم محمد و پس از محمد فرزندش علی و پس از علی فرزندش حسن و پس از حسن فرزندش حجت قائم است.
همو که در غیبتش انتظار کشیده می?شود و در ظهورش اطاعت می?گردد. اگر از [ عمر ] دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد
خداوند عزّوجلّ آن روز را آن قدر طولانی می?کند تا او قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند همچنانکه از جور و ستم پر شده
3. صفات و بود. در این زمینه احادیث دیگري نیز از آن حضرت نقل شده که در این مجال فرصت پرداختن به همه آنها نیست. 10
ویژگیهاي امام مهدي(ع) امام هشتم شیعیان(ع) در موارد متعددي به توصیف ویژگیهاي ظاهري و جسمی امام مهدي(ع)
که می?پرسد: أنت » ریان بن صلت « پرداخته?اند تا باب هرگونه شبهه و اشتباه را بر مردم ببندند. از جمله آن حضرت در پاسخ
صاحب هذا الأمر؟ آیا صاحب این امر [ حکومت اهل بیت(ع) ] شمایید؟ می?فرماید: أنا صاحب هذا الأمر ولکنّی لست بالذي
أملؤها عدلًا کما ملئت جوراً، و کیف أکون ذلک علی ماتري من ضعف بدنی و إنّ القائم هوالذي إذا خرج کان من سنّ الشیوخ و
منظر الشبّان، قویّاً فی بدنه حتّی لومدّ یده إلی أعظم شجرة علی وجه الأرض لقلعها ولو صاح بین الجبال لتدکدکت صخورها یکون
معه عصا موسی و خاتم سلیمان علیهماالسلام، ذاك الرابع من ولدي یغیّبه اللَّه فی ستره ما شاء، ثم یظهره فیملوء [به] الأرض قسطاً و
عدلًا. کما ملئت جوراً و ظلماً. 11 من صاحب این امر هستم، اما آنکه زمین را پر از عدل می?کند همچنانکه پر از جور شده بود، من
نیستم. و چگونه من با این ناتوانی جسمی که می?بینی می?توانم او باشم. به درستی که قائم کسی است که به هنگام قیامش در سن
پیرمردان و با چهره جوانان ظاهر می?شود. او از چنان قوت بدنی برخوردار است که اگر دستش را به سمت بزرگ?ترین درختی
که بر روي وجود دارد دراز کند آن را از ریشه برمی?کند و اگر در بین کوهها فریاد کشد، صخره?ها متلاشی می?شوند. عصاي
موسی و خاتم سلیمان، که بر آنها درود باد، با اوست و او چهارمین فرزند من است. خداوند او را تا زمانی که بخواهد در پوشش
خود غایب می?سازد، سپس او را آشکار می?سازد تا زمین را به وسیله او از قسط و عدل آکنده سازد آنچنانکه [ پیش از آن ] از
که می?پرسد: ما علامات القائم منکم إذا خرج؟ » ابی صلت هروي « جور و ستم پر شده بود. همچنین آن حضرت در پاسخ
صفحه 25 از 64
نشانه?هاي قائم شما به هنگام ظهور چیست؟ می?فرماید: علامته أن یکون شیخ السنّ، شاب المنظر، حتّی أنّ الناظر إلیه لیحسبه ابن
أربعین سنۀ أو دونها و إنّ من علاماته أن لایهرم بمرور الأیّام واللیالی، حتّی یأیته أجله. 12 نشانه او این است که سن پیران و چهره
جوانان دارد، تا آنجا که وقتی کسی او را مشاهده می?کند گمان می?برد که چهل سال یا کمتر سن دارد. به درستی که از
نشانه?هاي او این است که گذر شب و روز او را پیر و سالخورده نمی?سازد تا زمانی که اجل او فرا رسد. آن حضرت در روایت
دیگري به توصیف جمال نورانی امام دوازدهم پرداخته، می?فرماید: بأبی و أمّی سمیّ جدّي، صلی?اللَّه علیه و آله، و شبیهی و شبیه
موسی بن عمران، علیه?السلام، علیه جیوب النور یتوقّد من شعاع ضیاء القدس. 13 پدر و مادرم به فداي او که همنام جدّم، شبیه من و
شبیه موسی بن عمران است. بر او نوارهاي نورانی است که از پرتو نور قدس روشنایی می?گیرد. 4. غیبت و نهان زیستی امام
مهدي(ع) امام رضا(ع) نیز چون دیگر اجداد طاهرینش موضوع غیبت آخرین حجت حق را پیش?بینی و شیعیان را براي برخورد با
از آن حضرت نقل کرده، در این زمینه چنین » حسن بن علی بن فضال « این پدیده آماده نموده است. در یکی از روایاتی که
می?خوانیم: کأنّی بالشیعۀ عند فقدهم الثالث من ولدي کالنعم یطلبون المرعی فلا یجدونه. قلت له: ولم ذاك یا ابن رسول?اللَّه؟
قال: لأنّ إمامهم یغیب عنهم، فقلت: ولم؟ قال: لئلّا یکون لأحد فی عنقه بیعۀ إذا قام بالسیف. 14 گویا شیعیان را می?بینم که به هنگام
فقدان سومین فرزند من، 15 مانند گوسفندانی که به دنبال چوپان خود می?گردند سرگردانند و او را نمی?یابند. گفتم: چرا
این?گونه است، اي پسر رسول خدا؟ فرمود: زیرا امامشان از آنها غایب شده است. پرسیدم: چرا؟ فرمود: براي اینکه به هنگام قیامش
با شمشیر، بیعت هیچکس بر گردنش نباشد. آن حضرت در روایت دیگري به نقل از رسول گرامی اسلام(ص) می?فرمایند: بأبی
ابن خیرة الإماء ابن النوبیّۀ الطیّبۀ الفم، المنتجبۀ الرحم... و هوالطرید الشرید الموتور بأبیه و جدّه، صاحب الغیبۀ یقال مات أوهلک، أيّ
واد سلک؟ 16 پدرم به فداي فرزند بهترین کنیزان، فرزند آن [ کنیز ] اهل نوبه 17 که دهانی خوشبو و رحمی نیک?نژاد دارد. او
رانده شده (دور افتاده)، بی?خانمان و کسی است که انتقام خون پدر و جدش گرفته نشده و صاحب غیبت است. گفته می?شود: او
مرده یا هلاك شده است، در چه سرزمینی سیر می?کند؟ همچنین امام هشتم شیعیان(ع) در زمینه غیبت آخرین امام، به نقل از
پدران بزرگوار خود از رسول اکرم(ص) چنین روایت می?کند: والذي بعثنی بالحقّ بشیراً لیغیبنّ القائم من ولدي بعهد معهود إلیه
منّی حتّی یقول أکثر الناس: ما للَّه فی آل محمد حاجۀ، و یشکّ آخرون فی ولادته. فمن أدرك زمانه فلیتمسّک بدینه ولا یجعل
للشیطان إلیه سبیلًا بشکّه فیزیله عن ملّتی و یخرجه عن دینی، فقد أخرج أبویکم من الجنّۀ من قبل، و إنّ اللَّه عزّوجلّ جعل الشیاطین
أولیاء الذین لایؤمنون. 18 سوگند به آنکه مرا به حق به عنوان بشارت دهنده برگزید، [ امام ] قائم از فرزندان من، براساس پیمانی که
ازجانب من برعهده اوست، از دیده?ها پنهان می?شود تا آنجا که بیش?تر مردم می?گویند: خدا نیازي به خاندان محمد ندارد. و
گروهی دیگر در ولادت او شک می?کنند. پس هر کس زمان او را دریابد بایستی به دین او درآویزد و به واسطه شک خود براي
شیطان راهی به سوي خود باز نسازد، تا شیطان او را از آئین من زائل و از دین من بیرون نکند. همچنانکه پیش از این پدر و مادر
. شما را از بهشت بیرون کرد. به درستی که خداوند عزّوجلّ شیطان را سرپرست (ولیّ) کسانی که ایمان ندارند، قرار داده است. 5
فضیلت انتظار و چشم به راه بودن امام مهدي(ع) موضوع دیگري که در زمینه باور مهدوي در کلام امام رضا(ع) یافت می?شود،
یا چشم به راه گشایش بودن است. آن حضرت در روایات متعددي به موضوع فضیلت انتظار فرج اشاره » انتظار فرج « موضوع
می?پرسد، می?فرماید: أولست تعلم أنّ انتظار » فرج « که از ایشان در مورد » حسن بن جهم « کرده?اند. از جمله در روایتی خطاب به
الفرج من الفرج؟ قلت: لا أدري إلاّ أن تعلّمنی. فقال: نعم إنتظار الفرج من الفرج. 19 آیا می?دانی که انتظار فرج [ جزیی ] از فرج
است؟ گفتم: نمی?دانم مگر اینکه شما به من بیاموزید. فرمود: آري انتظار فرج، جزیی از فرج است. در روایت دیگري نیز
وانتظروا إنّی معکم من « 20» و ارتقبوا إنّی معکم رقیب « : می?فرماید: ما أحسن الصبر و انتظار الفرج أما سمعت قول العبد الصالح
21 فعلیکم بالصبر إنّما یجی?ء الفرج علی الیأس و قدکان الذین من قبلکم أصبر منکم... 22 . چه نیکوست صبر و انتظار » المنتظرین
صفحه 26 از 64
پس منتظر باشید که « و » و انتظار برید که من [ هم ] با شما منتظرم « : فرج، آیا سخن بنده صالح خدا [ شعیب ] را نشنیدي که فرمود
بر شما باد به صبر و بردباري؛ چرا گشایش بعد از ناامیدي فرا می?رسد و به تحقیق کسانی که پیش از ،» من [هم] با شما از منتظرانم
شما بودند از شما بردبارتر بودند. و بالاخره در روایت بسیار زیبایی فضیلت انتظار را این?گونه بیان می?کنند: ... أما یرضی أحدکم
أن یکون فی بیته ینفق علی عیاله ینتظر أمرنا فإن أدرکه کان کمن شهد مع رسول اللَّه، صلی?اللَّه علیه و آله، بدراً، و إن لم یدرکه
کان کمن کان مع قائمنا فی فسطاطه... 23 . ... آیا هیچیک از شما خوش ندارد که در خانه خود بماند، نفقه خانواده?اش را بپردازد و
چشم به راه امر ما باشد؟ پس اگر در چنین حالی از دنیا برود مانند کسی است که به همراه رسول خدا(ص) در [نبرد] بدر به
شهادت رسیده است. و اگر هم مرگ به سراغ او نیاید مانند کسی است که به همراه قائم ما و در خیمه او باشد. 6. ظهور امام
مهدي(ع) موضوع دیگري که در روایات رضوي به آن پرداخته شده، موضوع ظهور امام مهدي و آثار و پیامدهاي آن است. از
آن را نقل می?کند آن حضرت در پاسخ این پرسش که: یا ابن رسول اللَّه و من القائم منکم » حسین بن خالد « جمله در روایتی که
أهل البیت؟ اي فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بیت کیست؟ می?فرماید: قال الرابع من ولدي ابن سیّدة الإماء، یطهّر اللَّه به الأرض
من کلّ جور و یقدّسها من کلّ ظلم، [و هو] الذي یشکّ الناس فی ولادته و هو صاحب الغیبۀ قبل خروجه. فإذا خرج أشرقت الأرض
بنوره [بنور ربّها] و وضع میزان العدل بین الناس فلایظلم أحد أحداً، و هوالذي تطوي له الأرض ولایکون له ظلّ و هوالذي ینادي مناد
من السماء یسمعه جمیع أهل الأرض بالدّعاء إلیه یقول: ألا إنّ حجۀاللَّه قد ظهر عند بیت?اللَّه فاتّبعوا فإنّ الحقّ معه و فیه و هو قول اللَّه
25.24 چهارمین از فرزندان من، فرزند سرور کنیزان، کسی » إن نشأ ننزّل علیهم من السماء آیۀ فظلّت أعناقهم لها خاضعین « : عزّوجلّ
است که خداوند به واسطه وي زمین را از هر ستمی پاك و از هر ظلمی پیراسته می?سازد و او کسی است که مردم در ولادتش
شک می?کنند و او کسی است که پیش از خروجش غیبت می?کند و آنگاه که خروج کند زمین به نورش [نور پروردگارش]
روشن گردد و در میان مردم میزان عدالت را برقرار کند و هیچکس به دیگري ستم نکند واو کسی است که زمین براي او درهم
پیچیده می?شود و سایه?اي براي او نباشد و او کسی است که از آسمان ندا کننده?اي او را به نام ندا کند و به وي دعوت نماید به
آگاه باشید که حجت خدا در کنار خانه خدا ظهور کرده است پس او « : گونه?اي که همه اهل زمین آن ندا را بشنوند، می?گوید
اگر بخواهیم از آسمان برایشان آیتی نازل « : و این همان سخن خداي تعالی است که فرمود » را پیروي کنید که حق با او و در اوست
7. دعا به امام مهدي(ع) میان امام رضا(ع) و امام مهدي(ع) آنچنان پیوند قلبی .» می?کنیم که در برابر آن به خضوع سر فرود آورند
وجود داشته که آن حضرت از سالها پیش از تولد نسل چهارم خود با بیانهاي متعدد و متفاوت او را دعا کرده و نصرت و یاریش را
از خداوند طلب کرده است. در یکی از این دعاها چنین می?خوانیم: أللّهمّ أصلح عبدك و خلیفتک بما أصلحت به أنبیائک و
رسلک و حفّه بملائکتک و أیّده بروح القدس من عندك و اسلکه من بین یدیه و من خلفه رصداً یحفظونه من کلّ سوء و أبدله من
بعد خوفه أمناً یعبدك لایشرك بک شیئاً ولاتجعل لأحد من خلقک علی ولیّک سلطاناً وائذن له فی جهاد عدوّك و عدوّه واجعلنی
من أنصاره إنّک علی کلّ شی?ء قدیر. 26 خداوندا! [امور] بنده و جانشین?ات را اصلاح کن، آنچنانکه [امور] پیامبران و رسولات را
اصلاح کردي؛ او را با فرشتگانت دربر گیر و با روح?القدس از جانب خودت یاري کن؛ در پشت سر و پیش روي نگهبانانی قرار
ده که او را از بدي درامان دارند؛ بیم و نگرانی او را تبدیل به امنیت و آرامش کن تا تنها تو را بپرستد و کسی را براي تو شریک
نگیرد؛ هیچیک از آفریدگانت را بر ولیّ?ات مسلط مساز؛ اجازه جهاد با دشمان تو و دشمنان خودش را به او عطا کن و مرا از یاران
او قرار ده؛ چرا که تو بر همه چیز توانایی. ماهنامه موعود شماره 47 پی?نوشتها: 1 . ر.ك: مؤسسۀ المعارف الإسلامیۀ، معجم
أحادیث الإمام المهدي علیه?السلام، ج 1 و 2. در این کتاب 560 حدیث که از طریق شیعه و اهل سنت از پیامبر گرامی اسلام(ص)
نقل شده جمع?آوري شده است که البته این رقم بدون احتساب احادیث مشابه است. 2 . ر.ك: همان، ج 3و 4. مجموعه روایاتی که
در این کتاب از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده، بدون در نظر گرفتن احادیث مشابه، افزون بر 450 روایت است. 3 . ر.ك:
صفحه 27 از 64
4 . ر.ك: معجم أحادیث الإمام المهدي، علیه?السلام، .228- عزیزاللَّه العطاردي الخبوشانی، مسند الإمام الرضا(ع)، ج 1، ص 216
6 . ر.ك: همان، ص . 5 . ابو جعفر محمد بن الحسن بن فروّخ الصفّار القمی، بصائر الدرجات، ص 489 ، ح 8 .179- ج 4، ص 153
6 و 7؛ محمدبن یعقوب الکلینی، الکافی، ج 1، ص 179 ، ح 11 ؛ محمدبن علی بن الحسین بن بابویه (شیخ صدوق)، ، 489-488 ، ح 4
، 7 . محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمۀ، ج 1 . عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 272 ، ح 1
9 . ر.ك: عزیزاللَّه . 8 . محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، ج 51 ص 43 ، ح 31 . ص 261 ؛ عزیز اللَّه العطاردي، همان، ص 221 ، ح 385
. 10 . محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (شیخ صدوق)، همان، ج 2، ص 372 . العطاردي، همان، ص 220 ، ح 384 ، ص 221 ، ح 386
15 . ظاهراً در اینجا از سوي راوي . 14 . همان، ص 480 ، ح 4 . 13 . همان، ص 370 . 12 . همان، ص 652 ، ح 12 . 11 . همان، ص 376 ، ح 7
یا کسانی که از او نقل کرده?اند اشتباهی رخ داده است؛ چرا که امام مهدي(ع) چهارمین فرزند امام رضا(ع) محسوب می?شود نه
.17 . 21 ، ح 7 ، 323 ، ح 14 ؛ محمدباقر المجلسی، همان، ج 50 - سومین فرزند. 16 . محمد بن یعقوب الکلینی، همان، ج 1، ص 322
ولایتی از بلاد سودان از اقلیم اول، به جنوبی مصر بر کنار رود نیل... هم اکنون نیمی از سرزمین نوبه جزو مملکت مصر و نیم » نوبه «
20158 ). مراد از کنیز اهل نوبه (نوبیّه) مادر امام جواد(ع) - دیگر جزو سودان است (علی اکبر دهخدا، لغتنامه، ج 14 ، ص 20157
19 . ابو جعفر محمدبن الحسن (شیخ طوسی)، کتاب الغیبۀ، . است. 18 . محمدبن علی بن الحسین (شیخ صدوق)، همان، ج 1، ص 51
22 . عبداللَّه . 21 . سوره اعراف( 7)، آیه 71 . 20 . سوره هود( 11 )، آیه 93 . ص 276 ؛ محمدباقر المجلسی، همان، ج 52 ، ص 130 ، ح 29
23 . محمدبن یعقوب الکلینی، . بن جعفر الحمیري، قرب?الاسناد، ص 224 ، به نقل از: عزیزاللَّه العطاردي، همان، ص 217 ، ح 373
.26 . 25 . محمدبن علی بن الحسین (شیخ صدوق)، همان، ج 2، ص 372 ، ح 5 . 24 . سوره شعرا( 26 )، آیه 4 . همان، ج 4، ص 260 ، ح 34
. ابوجعفر محمدبن الحسن (شیخ طوسی)، مصباح المتهجّد، ص 326 . به نقل از: معجم أحادیث الإمام المهدي(ع)، ح 4، ص 171
دل سپردگان
(اندر حکایت مدعیان) او سرسپرده می?خواست من دل سپرده بودم در روزگاري مردم بحرین به خاطر ظلم و ستیم که بر آنها از
سوي حاکم آنجا وارد شد، دست توسل به سوي حضرت دراز کرده و انتظار ظهور و قیام خونین حضرت را می?کشیدند تا بیاید و
ظلم را از جهان ریشه کن سازد. لذا همگی گروهی از بزرگان علم و تقوي و زهد و پرهیزگاري را برگزیده و آنان از بین خود سه
نفر را انتخاب کردند، و آن سه نفر از میان خود یک نفر را که از دیگران برتر و پرهیزگارتر بود، برگزیدند تا او بین حضرت و
مردم واسطه شود. این شخص از شهر بیرون آمده سر به بیابان?ها گذاشت و به عبادت خداوند و توسل به حضرت مهدي ارواحنا
فداه، مشغول شد و از خداوند خواست تا حضرت را ظاهر ساخته، دست به شمشیر برده و جهان را پر از عدل و داد نماید. سه شبانه
روز به عبادت و راز و نیاز ادامه داد. در آخرین شب شخصی بر او وارد شد. این عالم آن شخص را شناخته و فهمید که این خود
حضرت مهدي (ع) است و آمده است تا خواسته او را برآورده سازد. آن شخص از او پرسید: چه می?خواهی؟ پاسخ داد: مردم و
پیروان شما در نهایت شدت و گرفتاري و غم و اندوه هستند، و می?خواهند که هرچه زودتر قیام فرمایید و داد مردم را از بیدادگران
بگیرید. حضرت به او دستور داد که فردا صبح در فلان جا حاضر شو و چند تا گوسفند با خود به پشت بام ببرد و بین مردم اعلام
کن که حضرت در فلان ساعت ظاهر می?شوند و همگی باید در اطراف آن منزل حاضر شوید و من خود در آن وقت در پشت بام
حاضر می?شوم. این مرد این کارها را کرد و ساعت معین سررسید. مردم همگی اطراف آن منزل جمع شدند و حضرت هم با آن
شخص و گوسفندها در پشت بام حاضر شد. حضرت اسم یکی از افراد را برده و به آن شخص گفت: صدا بزن تا این شخص اینجا
حاضر شود. آن مرد صدا زد، مردم شنیدند و آن شخص هم به پشت بام رفت. وقتی آن شخص به پشت بام رسید، حضرت دستور
داد که یکی از گوسفندان را نزدیک ناودان بکشد. مردم دیدند که از ناودان خون جاري است. همگی یقین کردند که حضرت
صفحه 28 از 64
دستور قتل این شخص را که صدا زده است داده و او را کشته است. بعد از او شخص دیگري را صدا زدند. او نیز از افراد خوب و
پرهیزگار بود و خود را آماده کشته شدن کرد و یقین کرد که او را نیز می?کشند و خونش از ناودان خواهد ریخت. بعد از آنکه از
بام بالا رفت، مردم بلافاصله دیدند که خون سرازیر شد، و سپس شخص دیگري را و بعد از او نفر چهارم را صدا زدند تا جایی که
دیگر هیچ کس به پشت بام نرفت و همگی به هم گفتند که هرکس به پشت بام برود، خونش از ناودان جاري خواهد شد، و
زندگی خود را بر امتثال فرمان امام ترجیح دادند. در این لحظه حضرت به آن شخص اول نگاهی کرده و به او فهمانید که تا وقتی
مردم این چنین باشند، از آمدن و ظهور معذور است. شهید محمد صدر در نتیجه?گیري از این داستان می?گوید: از این داستان
می?فهمیم که چگونه حضرت به طور روشن و واضح ظاهر شده و به مردم می?فهماند که چرا نمی?تواند ظهور کند، و چرا مردم
هنوز آمادگی کامل را ندارند و به آن سطح و پایه مطلوب از فداکاري و از خودگذشتگی نرسیده?اند. و طوري حضرت این مسأله
را به مردم تفهیم می?کند که هرکس خود بفهمد و درك کند که هنوز آمادگی و استعداد پذیرش فرمان امام خود را در حد
ریختن خونش ندارد، و تا مردم به این درجه از فداکاري نرسند، نمی?توانند عهده?دار کار مهم قیام و نهضت جهانی حضرت
. گردند. 1 پی?نوشتها: 1 . تاریخ غیبت کبري، سیدمحمد صدر، ترجمه دکتر سید حسن افتخارزاده، ص 116
وقتی بیایی...
ناهید آقایی - بروجرد خیمه بر کوي یار خواهم زد در آن غمگسار خواهم زد اولین تازیانه?اي که زنم بر سر انتظار خواهم زد وقتی
که تو بیایی؛ مردم را به فراسوي افقهاي عشق و ایمان دعوت می?کنی و آدمی را مهمان دشت گلگون بهشت می?کنی. عشق،
زیباترین گلواژه هستی است و تو می?آیی که شعر این گلواژه هستی و سرود پاکدلان باغ زندگی را بسرایی. وقتی که بیایی، تنها
گوهر روي تو است که می?تواند دلهاي زنگ زده انسانهایی را که عشق به خدا در آنها جوانه نزده جلا دهد. وقتی که بیایی
خورشید امامت تو دوباره به دلهاي پژمرده ما جانی تازه می?دهد و نهال عشق، ایمان، معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان
می?کاري و با آمدنت زمستان شرمسار می?شود و جاي خودش را به بهاري همچون تو می?دهد. خورشید توان درخشیدن ندارد
چرا که شرم دارد در مقابل خورشیدي همانند تو بتابد. الهام ابراهیمیان - ایلام - روستاي کل?کل به نام آفریننده شکوفه?هایی که
در اول بهار همه با هم سرود شکفتن را نجوا می?کنند. اگر تو بیایی همه شکوفه?ها به شوق دیدارت می?شکفند؛ همه ستاره?ها
مستانه به دور معشوق خود می?چرخند و باز آسمان رنگ عشق به خود می?گیرد. باز دریاها پر از موجهاي محبت می?شوند. اگر
تو بیایی همه عاشقان و مهربانان در مقابل قدوم مبارکت سر تعظیم فرود می?آورند. آه... که چه روزي می?شود آن روز؛ روزي
که آسمان از شوق دیدارت گریه می?کند. اي خدا! به زیبایی همه گلها و آسمانها و دریاها قسمت می?دهم که در ظهور
مهدي(ع) تعجیل فرما. بهنوش فرحبخش - کرمان اي مهدي موعود وقتی که می?آیی دلهاي منتظرانت آرام و قرار می?گیرد. وقتی
که می?آیی دیار عاشقان منتظر، گلستان می?شود. وقتی که می?آیی و با قدوم سبزت قدم بر سرزمین سبز می?گذاري؛ گویی
بهاري?ترین بهار را با خود می?آوري؛ بهاري که گلهاي رنگارنگ آن عاشق?اند عاشق وجود گل?افشان تو. گویی تو معشوق و
آن همه گل، عاشق دیدار تواند. مهدي جان! وقتی که می?آیی؛ مهر و محبت و عشق می?آید. اي آخرین ستاره آسمان نیلگون
امامت! ظهورت همچو بارانی است بر شوره?زاري از ستمها و پلیدیها و همچو دادگاه عدلی است براي مستضعفان جهان. راحله
زارع - فارس - مرودشت وقتی بیایی... آسمان می?گرید؛ آبشار در دل کوهستان می?خندد و گل در دامن چمن زنده می?شود و
دستهاي نیاز، بالا می?روند و آسمان چه مهربانانه دستها را نوازش می?کند و قلبها به سوي یک مکان مقدس می?شتابند تا
گوشها را نوازش می?کند و شبنم چشم سرازیر می?شود و سردي » اناالمهدي « زیارتت کنند و در این وقت است که صداي خوش
قلب با وجود گرم تو آن زنگار یخ?زده را می?زداید. لیلا حسنی - گیلان وقتی بیایی... وقتی بیایی از افقهاي دور، پا به پاي سپیده
صفحه 29 از 64
و نور با آمدنت روشنی را در رگهاي کهکشان جاري می?کنی. مرهم زخم بر بالهاي شاپرکها می?گذاري؛ خراش صورت یاسها
را مداوا می?کنی؛ اشک گونه?هاي شمع را می?نوازي و همه جا را پر از عطر گل محمدي می?کنی! وقتی بیایی من چراغهایی از
بلور اشک در مسیرت خواهم گرفت. وقتی بیایی همه غمها و سختیها و دلتنگیها به پایان می?رسد. پس بیا اي شکوفه نرگس... بیا
که جهانی در انتظار توست. مریم سلوکی - زرند ساوه وقتی که تو می?آیی، یا ابا صالح المهدي (ع) خانه دلم را با اشک و
مژه?هایم آب و جارو می?کنم و با دامنی از یاس سپید، شتابان به سوي تو می?آیم و فریاد می?زنم که دیگر اندوهی نیست. سمیرا
عاشوري - گیلان - ماسال وقتی می?آیی گلهاي عدالت از لبخند زیباي تو فرو می?ریزد و بلبلان شیفته با عشق وصال به استقبال
تو می?آیند. در همین هنگام چشمان منتظران به نور رخسارت منوّر می?گردد. مهتاب علیزاده - آذربایجان شرقی - عجب?شیر از
انتظار چه بگویم؟ اي وسعت نور! اي موعود! اي امید ما! بیا و جادوي سکوت را بشکن. تو را به آواي باران قسم، با اولین طلوع بیا!
وقتی تو بیایی جهان از وسعت نورت چراغانی می?شود. وقتی تو بیایی دلم را فرودگاه تو می?کنم که از آسمان به آن فرود آیی.
وقتی تو بیایی اسماعیل وجودم را ابراهیم وار به مقتل می?برم. وقتی تو بیایی چشمانم سهل است، جان را قربانی آمدنت می?کنم...
تهمینه درویشی - خوزستان - امیدیه بی تو پرواز را از یاد برده?ام و می?ترسم از اینکه آسمان بر سرم آوار شود. اگر بر سایه
تردیدم آفتاب یقین بتابانی، می?دانم که طوفان بلا هم نمی?تواند مرا به هراس بیندازد. گر چه بی توقع تر از کویرم، اما دستان
خیس تو، باران را به خاطرم خواهد آورد. وقتی که می?آیی، پیراهن پاییزي?ام را به دست باد می?سپارم و به استقبال حضور
سبزت می?آیم، با اینکه جز گوهر اشکهایم، که در انتظار تو بر گونه?هایم می?غلتند، هدیه?اي براي آمدنت ندارم... پریا ترك -
لرستان - دورود سلام بر تو اي بقیۀاللَّه! سلام بر تو اي فرزند زهرا(س)! سلام بر تو اي مرد سخاوت و پاکی! سلام بر تو اي
صاحب?الزمان! در کدام دیار، در کدام دشت، در کدام صحرا در کدام دریایی؟ یا اباصالح بگو کجایی؟ آقایم! دیگر طاقت دوري
ندارم. هر شب پنجره غم را باز می?کنم و با اشکهایم جاده?اي را آبپاشی می?کنم که تو از آن گذشته باشی. مهدي?جان! من به
میقات تو، در محل میعاد می?آیم تا شاید بتوانم چهره ماهت را به نظاره بنشینم و در دریاي نگاهت موجی از محبت و مهربانی را
نظاره?گر باشم. مهدي?جان وقتی که می?آیی آسمان نور باران می?شود و تو با آمدنت فضاي گیتی را پر از عطر گل نرگس
خواهی کرد. تمام جاده?هاي عشق و محبت پر از گلهاي سوسن و محمدي خواهند شد و عدل و داد همه جا را دربر خواهد گرفت.
راضیه مالکی - اصفهان وقتی که می?آیی تنها تو منتهاي آرزویم، مقصود و مطلوب حاجتم و غرض نهایی دعایم هستی
چگونه منتظر باشیم؟
لطفعلی محمدیان بشر بحران زده امروز منتظر یک منجی است تا او را از بحران و پریشان حالی نجات دهد و به آرامشی مطلوب
برساند. این آرامش را بشر خود از خویشتن دریغ کرده است و بشر خود به وجود آورنده این ناآرامی است که امروز دیگر از آن به
تنگ آمده، ظهور منجی را انتظار میکشد و امّا او خواهد آمد و جهان را نجات خواهد داد. او همین الان مهمان دلهاي ماست و به
ما وعده داده شده است. آري او خواهد آمد و با ظهورش عشق و آرزوهاي ما تجسّم عینی خواهند یافت. او مظهر تمام صفات
پسندیدهاي است که میتوان متصور شد. او حجت خدا بر خلق است و با آمدنش تاریکیها روشن میشوند و ظلم و نابرابريها رفع
و دفع خواهند شد. او خلیفۀ ا... به تمام معناست و مظهر عباد صالح خداست. او الگوي کمال انسانی و جانشین شایسته پدرش و
اجدادش و رسول خداست. او منتهاي آرزوي ماست. آري با ظهور حضرت قائم، عجّلاللَّهتعالیفرجه، انسان، انسان بودنش را و
شایستگیهایش را و جامعه، جامعه بودنش را به تمام معنا درك خواهند کرد. انسان و جامعه همانی خواهد بود که ولی خدا از او
میخواهد. امّا آنانی که منتظر اویند باید شایسته منتَظر باشند باید خانه دل بیارایند و بعد به انتظار بنشینند. او بهترین و برترین در
عصر خویش است. بنابراین با بهترین حالات شخصی و اجتماعی باید به استقبال ظهورش شتافت. وقتی قرار است یک میهمان
صفحه 30 از 64
معمولی به خانهمان بیاید خانه را پاك ساخته، میآرائیم تا رضایت خاطر میهمان را به دست آوریم. حال که او (حضرت قائم،
عجّلاللَّهتعالیفرجه) بهترین و برترین میهمان ما و بشر خواهد بود چگونه میتوانیم خانههاي دلمان را و جامعهمان را پاك نسازیم و
نیارائیم؟ براي درك حضورش باید با ناپاکیها و پلیديها جنگید و محیط را براي حضورش مهیا ساخت. قبل از هر چیز باید بر
خود بشوریم و نفس آلوده خویش را به دار تقوي بکشیم. پس آنگه که خود پاك شدیم جامعه نیز پاك خواهد بود و پاکان در
مقابل ظلم و جور خواهند ایستاد و نبرد را به تمکین ترجیح خواهند داد. آنگاه که مژده ایستادگی در برابر ظالمان به گوش مظلومان
برسد به ظهور منجی مشتاقتر و مایلتر خواهند بود و خود به قیام خواهند برخاست و همانا که ظهور حضرتش قیام مظلومان خواهد
بود. امید به ظهور منجی ما را بر آن میدارد که در تاریکیها ننشینیم به سمت نور و روشنایی رهسپاریم تا صبح دولت امید بدمد و
با انوار وجودش رستگار شویم. نشستن و دست روي دست گذاشتن ما را جاودانه نخواهد ساخت درچنین حالتی تباهیها روز به
روز گسترش خواهند یافت و ما در گوشههاي تاریک زمان گم خواهیم شد. راز جاودانگی در پویایی است نه در منفعل بودن. راز
جاودانگی ما در با او بودن است چرا که او حجت خداست براي با او بودن باید خالص بود و با عشق در این راه گام نهاد و
همینطور باید براي مبارزهائی بیامان با ظلم و جور و هرچه پلیديهاست آماده بود. انتظار یک بنبست اجتماعی نیست بلکه یک
رودخانه جاري از حقایق اجتماعی است. انتظار دیدن روزنه امید براي رهایی است. انتظار دیدن افق فردا و فرداهاست. امید به آینده
است. اشتیاق رسیدن به بهترین وضع است و نه تنها تلاش براي تثبیت وضع موجود نیست بلکه تلاشی است براي بهتر شدن، تکامل
یافتن و همیشه پویا زیستن. بنابراین جامعه منتظر، جامعهاي است پویا، رو به تکامل و متمایل به بهتر و انسانی زیستن و فرد منتظر باید
همیشه در حال گریز از وضع موجود و تلاش براي فردایی بهتر از امروز باشد باید بر علیه هرچه شرّ است بشورد تا جامعه براي ظهور
و حضور آن انسان کامل آماده باشد. جاي بسی تأسف است که در جامعهاي آلوده، ناپاك، نامناسب و آلوده به پلشتیها منتظر
چنین انسان والا و وارستهاي باشیم که این نه شرط ادب است، نه شرط میهمانداري و نه شرط انسانی الهی. پس باید بهپاخیزیم و با
ادب حضور، جامعه را براي ظهور آماده سازیم.
باز هم نامه
رضا بابایی دوباره سلام. دوباره اشک. دوباره مرگ را نازکشیدن. دوباره... کاش اینجا بودي. همین جا؛ زیر همین سقف. رو در
رو. مثل آن وقتها که پدربزرگ می?نشست و در جنب و جوش ما گم می?شد. اینجا هوا بارانی است. شاید باران... شاید برف...
شاید هیچ کدام. اگر برف باشد، بهتر است. باران، وقتی به زمین می?رسد، همه جا را فقط خیس می?کند؛ همین. برف اما رنگ و
بوي زمین را عوض می?کند. برف، جاي پاي آدمها را نگه می?دارد؛ زود آنها را فراموش نمی?کند. از برف و باران بگذریم. چه
کار می?کنی با تنهایی، با غریبی، با بی?وفایی?هاي ما؟ راستی چرا دائم از این شهر به آن شهر می?روي؟ نگران نامه?هایم نیستم
که مبادا به دستت نرسد؛ می?دانم نامه?هایی که نشانی?شان توي پاکت، بعد از سلام نوشته شده باشد، حتماً - و خیلی زود -
چشمهاي تو را زیارت خواهند کرد. اما دلم می?خواهد بدانم چرا یک جا نمی?مانی؟ یک روز می?گویند مکه?اي، یک روز
خبر می?آورند که در مدینه دیده شده?اي، یک روز کربلایی?ها را ذوق?زده می?کنی. یک روز بوي تو را که در مسجد
کوچک و قدیمی محله جا مانده بود، شناسایی می?کنند. فکر می?کردم فقط ما آرام نداریم. گویا تو از ما ناآرامتري. نمی?خواهم
گلایه کنم، چون اصلًا دل و دماغ این کار را ندارم، ولی باور کن به ما خیلی سخت می?گذرد. سخت نیست بی?تو در میان
دشمنان تو بودن؟ سخت نیست ناز هر نازیبایی را کشیدن و پاي هر علف هرزه?اي، جوي عمر بستن!؟ سخت نیست تبدیل
عروسی?ها به عزا، فقط به جرم این که جوانهاي ما، نشانی شادي را از غم گرفته?اند و فقط به این اتّهام که در راه مدرسه به گداي
شهر سلام نگفته?اند؛ سخت نیست تنها راه گریه که از گلوي ما می?گذشت، به فرمان بغض بسته باشد؟ آخر چقدر تنهایی؟ چقدر
صفحه 31 از 64
دلتنگی؟ چقدر جمعه?هاي دلگیر؟ چقدر خندیدن به روي آنان که گریه تو را نمی?شناسند و عکس سیاه و سفید خود را در
بیایید! بیایید! از این « : اشک رنگین تو نمی?بینند؟ دیروز براي خرید کفش به بازار رفتم. چها که ندیدم! مردي فریاد می?زد
یکی دستهایش را به هم می?زد و ». انگورهاي من که با حبه?اي شما را به معراج بی?عاري می?برد، بخرید، بخورید و بنوشید
دست خالی نروید "!بخرید و بخوانید کتابهاي مرا که هر برگ آن صحنه صد عشق « : کتابهایش را به رخ ما می?کشید و می?گفت
یکی را خریدم و دوبار نه سه بار، خواندم. راست می?گفت بیچاره! پر بود از عشقهایی که یخهاي قطب جمود را » کاغذي است
شرمنده می?کرد. کفش را فراموش کردم. یک هدیه براي تو خریدم. نمی?گویم چه خریدم. ولی به فروشنده آن گفتم: اگر
اگر این را نپسندي باید به دوستانی در مریخ، امید ببندي. ما زمینی هستیم و « : نپسندید، پس می?آورم. گفت: از قول من به او بگو
آن هدیه بی?ارج و مجد را در کاغذهاي همان کتاب پیچیدم. چون می?دانم ». هدیه?هاي زمینیان، بیش از این نمی?تواند بود
براي پاره کردن آن کاغذهاي کاهی هم که شده، نگاهی به هدیه من خواهی کرد. می?خواهی دو سه سطري هم از حال ما بدانی؟
اقبال گم شده است. مستی، ذوقی ندارد. باده?هاي جام خوشایندي، همه آبگونند. بی?طعم و بی?بو. آنقدر قلب و دغل فراوان
شده است که گویی روز داوري از باور مردم قهر کرده است. بعضی هنوز چشم به راه معجزه بخت?اند و شانس می?پرستند. همه
اتفاقات مهم زندگی ما، در خانه سالمندان می?گذرد. این را هم بگویم که جدیداً مرگ خیلی خوش سلیقه شده است. نمی?دانی
چه نازي می?کند. همیشه دیرتر از اجل می?رسد و زودتر از آرزوها. در شهري که ما زندگی می?کنیم بچه?ها را از روي رنگ
لباسهایشان می?شناسند و جوانها را از خیابانی که در آن بالا و پایین می?روند. این جا همه دست به کار شده?اند که روي عکس
تو، آگهی?هاي تبلیغاتی بچسبانند. دیوارهاي شهر، همگی برگهاي یک کتاب?اند: خودآموز خودکشی. من ندیدم فیلمی که زنگ
آن را براي تو - یا حتی من - به صدا درآورده باشند. این جا همه در جنب و جوش?اند، که تو را فراموش کنند؛ باز هم
نمی?خواهی بیایی؟
مهارتهاي زندگی در عصر غیبت
سهیلا صلاحی اصفهانی اشاره: زندگی در عصر غیبت هم براي خودش ادب و رسمی دارد که اگر آن را نشناسی و اصول
اولیه?اش را ندانی یک وقت به خودت می?آیی و می?بینی زندگی?ات هیچ و پوچ است نه به جایی وصلی و نه توشه?اي
برداشته?اي. پس، آماده شو تا ادبف زیستن در دوران غیبت را بیاموزي، و مهارتهاي زندگی در آن را تجربه کنی. آماده شو تا راه
آمدن امام را ماهرانه و آگاهانه گلباران کنی. مهارت در شناخت دین خدا رحمت کند حافظ را، قرنها پیش گفت: جنگ هفتاد و
دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند اگر آن روز هفتاد و دو ملت بودند که افسانه می?سرودند، امروز هفتاد
و دو هزار ملت و مذهب و مکتب?اند که هر یک ادعاي حق بودن دارند و تو را به سوي خود می?خوانند و تو متحیر می?مانی که
این همه حق از کجا آمده و نمی?فهمی کدام?یک راست می?گویند و کدام دروغ، مگر آن که تلاش کنی تا به میزانی دست
یابی که حجت تو باشد و تو را به تلقی صحیحی از دین برساند تا خطوط اصلی و فرعی را بشناسی، خط و ربطها را تشخیص دهی،
تفاوت بدعت و سنت را درك نمایی، مراقب تحریفها باشی، از کج?فهمی بپرهیزي، اهل تفسیر به راي نباشی، در برداشتهاي سنتی
اسیر نشوي و قرائتهاي نو فریبت ندهد. باید آگاهی کسب کنی و آگاهانه حرکت کنی. باید مجهز به تفکر و تعقل و تدبر شوي،
باید دامان دین?شناسان آگاه را رها نکنی، و باید تقوا پیشه کنی که هر که متقی باشد خداوند به او فرقان را عطا می?کند. مهارت
در آراستگی به عدالت کسی که در وجود خود و در دنیاي کوچک درونش نتواند عدالت را به پا کند نمی?تواند در دنیاي بزرگ
بیرونی?اش شعار عدالت?خواهی بدهد. اگر توانستی قوا و نیروهاي خود را در حد تعادل نگه داري، اگر میان شادي و غم، خنده و
گریه، عشق و نفرت، محبت و کینه، دوستی و دشمنی حد وسط رإ؛+ئئ شناختی، اگر زیاده?روي و کم?روي نکردي، اگر به موقع
صفحه 32 از 64
حرف زدي و به موقع خاموش ماندي، اگر هم اهل عبادت بودي و هم مرد کارزار، اگر زیبایی دنیا و عزت آخرت را یک?جا
خواستی، اگر توانستی علم و عرفان را با هم جمع کنی، اگر مرزها را شناختی، اگر نقش اجتماعی?ات را در برابر پدر و مادر، همسر
و فرزند، خویش و همسایه، دوست و رفیق، رئیس و ارباب رجوع، خوب ایفا کردي، اگر به خودت، به دیگران و به خدا ظلم
نکردي، اگر حق را پایمال نکردي و حق خودت، حق دیگران و حق خدا را ادا کردي، آن وقت تو به عدالت رسیده?اي و کسی که
به عدالت آراسته شود و ماهرانه عدالت ورزد، راه را براي جهانی شدن عدل و ظهور منجی عالم هموار کرده است. مهارت در
دشمن?شناسی ساده?انگاري است که فکر کنی اگر آهسته بروي و آهسته بیایی کسی به تو کاري ندارد. دهها چشم یکسره تو را
می?پایند تا از یک لحظه غفلتت استفاده کنند و اگر بی?خیال آنها شوي آنچنان تو را فریب می?دهند که نفهمی چه بر سرت
آمده است. حواست باشد، در عصر غیبت، دشمنان داخلی و خارجی هزار جور کلک و حقه سوار می?کنند تا سرمایه?هاي مادي و
معنوي تو را بگیرند و اگر در تدبیر از آنها کم بیاوري و یا در مقابلشان کوتاه بیایی، همه چیزت را باخته?اي. باید دشمن را شناخت
و متوجه او بود و اگر لازم شد - که می?شود - در برابر توطئه?هایش ایستاد و مقاومت کرد. دشمن، گاهی جسورانه پیش
می?آید، گاهی با احتیاط، گاهی رودررو می?ایستد، گاهی پشت سر، گاهی لباس سیاست تن می?کند، گاه فرهنگ و ادب و هنر.
گاهی با شمشیر می?جنگد، گاهی با قلم. دشمن فیلم می?سازد، کتاب می?نویسد، دلسوزي می?کند، همدردي می?نماید و تا
دلت بخواهد ادعا دارد براي همه چیز. دشمن گاهی در دل و درون تو خانه می?کند و می?شود نفس اماره، گاهی از تو فرسنگها
فاصله دارد و می?شود شیطان بزرگ. به هر حال باید او را شناخت و با همه توان با او مبارزه کرد. مهارت در صبر و پایداري یا به
درستی راهی که انتخاب کرده?اي یقین داري یا نداري؟ اگر یقین داري، تردید و دودلی چرا؟ چرا شک می?کنی در رفتن؟ و چرا
سرزنشهاي دیگران تو را سست می?کند؟ همیشه عده?اي هستند که از تو ایراد می?گیرند، انتقاد می?کنند، سرزنشت می?کنند
ولی قرار نیست ایرادها و انتقادها و سرزنشها، تو را از مسیر حقی که می?روي باز دارد که اگر اینطور باشد تو هرگز به مقصدي که
خودت انتخاب کرده?اي، به هدفی که براي رسیدن به آن می?خواهی تلاش کنی، نمی?توانی برسی.به خودت اعتماد کن و از
آنچه که به تو می?گویند هراسی نداشته باش. نمی?گویم بی?توجه باش لابلاي این انتقادها و سرزنشها گاهی حرفهاي حسابی هم
اما یادت باشد اگر امروز، .» همه حرفها را بشنوید و از بهترین آنها نمپیروي کنید « : می?شود پیدا کرد، حتی خداوند هم می?فرماید
در عصر غیبت، از سرزنش دیگران بترسی و با هر حرفی جهت حرکتت را عوض کنی، فردا، در عصر ظهور، حجتی براي ارائه به
امام خود نداري، که او حاضر و ناظر بر عمل و نیت توست. پس صبور و پایدار بمان! دلا در عاشقی ثابت?قدم باش که در این ره
نباشد کار بی?اجر
تشرف حاج علی بغدادي
مرحوم حاج میرزا حسین نوري(ره) در معرفی حاج علی بغدادي(ع) می نویسد: حاج علی مذکور پسر حاج قاسم کرادي بغدادي
است و او از تجار و عامی است. از هرکس از علما و سادات عظام کاظمین و بغداد که از حال او جویا شدم، مدح کردند او را خیر
و صلاح و صدق و امانت و مجانبت از عادات سوء اهل عصر خود. در مشاهده و مکالمه با او، آثار این اوصاف را در او مشاهده
نمودم و پیوسته در اثناي کلام تأسف می خورد از نشناختن آن جناب (حضرت بقیۀاللَّه ارواحنافداه) به نحوي که معلوم بود آثار
مرحوم علامه نوري که خود حاج علی بغدادي را از نزدیک دیده و حکایت او را از » هنیئاله « . صدق و اخلاص و محبت در او
بودم عازم نجف اشرف شدم براي » جنۀالمأوي « زبانش شنیده، چنین می نویسد: در ماه رجب سال گذشته که مشغول تألیف کتاب
زیارت مبعث، سپس به کاظمین مشرف شدم و پس از تشرف و زیارت به خدمت جناب عالم عامل و سید فاضل، آقا سید حسین
کاظمینی(ره) که در بغداد ساکن بود رفتم و از ایشان تقاضا کردم جناب حاج علی بغدادي را دعوت کند تا ملاقاتش با حضرت
صفحه 33 از 64
بقیۀاللَّه (ارواحنا فداه) را نقل کند، ایشان قبول نمود. و حاج علی بغدادي را دعوت نمود که با مشاهده او آثار صدق و صلاح از
سیمایش به قدري هویدا بود که تمام حاضران در آن مجلس با تمام دقتی که در امور دینی و دنیوي داشتند، یقین و قطع به صحت
واقعه پیدا کردند. و مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) در کتاب مفاتیح الجنان می نویسد: از چیزهایی که مناسب است نقل شود
که اگر نبود در « : حکایت سعید صالح سفی متقی حاج علی بغدادي(ره) است که شیخ ما در جنۀالمأوي و نجم الثاقب نقل فرموده
1.» این کتاب شریف مگر این حکایت متقنه صحیحه، که در آن فواید بسیار است و در این نزدیکی ها واقع شده، هر آینه کافی بود
حاج علی بغدادي نقل کرده است که: هشتاد تومان سهم امام(ع) به گردنم بود ولذا به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن پول
و بیست تومان » شیخ محمدحسن مجتهد کاظمینی « اعلی اللَّه مقامه دادم و بیست تومان دیگر را به جناب » شیخ مرتضی « را به جناب
دادم و تنها بیست تومان دیگر به گردنم باقی بود، که قصد داشتم وقتی به بغداد برگشتم به » شیخ محمدحسن شروقی « به جناب
بدهم و مایل بودم که وقتی به بغداد رسیدم، در اداي آن عجله کنم. در روز پنجشنبه اي بود » شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس «
شیخ محمدحسن کاظمینی آل « که به کاظمین به زیارت حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام محمدتقی(ع) رفتم و خدمت جناب
رسیدم و مقداري از آن بیست تومان را دادم و بقیه را وعده کردم که بعد از فروش اجناس به تدریج هنگامی که به من حواله » یس
کردند، بدهم. و بعد همان روز پنجشنبه عصر به قصد بغداد حرکت کردم، ولی جناب شیخ خواهش کرد که بمانم، عذر خواستم و
گفتم: باید مزد کارگران کارخانه شَ عربافی را بدهم، چون رسم چنین بود که مزد تمام هفته را در شب جمعه می دادم. لذا به طرف
بغداد حرکت کردم، وقتی یک سوم راه را رفتم سید جلیلی را دیدم، که از طرف بغداد رو به من می آید چون نزدیک شد، سلام
و مرا در بغل گرفت و معانقه کردیم و هر دو » اهلًا و سهلًا « : کرد و دست هاي خود را براي مصافحه و معانقه با من گشود و فرمود
حاج علی! خیر « : یکدیگر را بوسیدیم. بر سر عمامه سبز روشنی داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود. ایستاد و فرمود
.» گفتم: کاظمین(ع) را زیارت کردم و به بغداد برمی گردم. فرمود: طامشب شب جمعه است، برگرد »؟ سات، به کجا می روي
هستی! برگرد تا شهادت دهم براي تو که از موالیان (دوستان) جد من امیرالمؤمنین(ع) و از « : گفتم: یا سیدي! متمکن نیستم. فرمود
این مطلب اشاره اي بود، به آنچه من در .» موالیان مایی و شیخ شهادت دهد، زیرا که خداي تعالی امر فرموده که دو شاهد بگیرید
دل نیت کرده بودم، که وقتی جناب شیخ را دیدم، از او تقاضا کنم که چیزي بنویسد و در آن شهادت دهد که من از دوستان و
کسی که حق او را به او « : موالیان اهل بیتم و آن را در کفن خود بگذارم. گفتم: تو چه می دانی و چگونه شهادت می دهی؟! فرمود
گفتم: وکلاي شما »! آنچه به وکلاي من رساندي « : گفتم: چه حقی؟ فرمود »؟ می رسانند، چگونه آن رساننده را نمی شناسد
اینجا در خاطرم خطور کرد که این سید .» وکیل من است « : گفتم: او وکیل شما است؟! فرمود »! شیخ محمدحسن « : کیست؟ فرمود
جلیل که مرا به اسم صدا زد با آنکه مرا نمی شناخت کیست؟ به خودم جواب دادم، شاید او مرا می شناسد و من او را فراموش کرده
ام! باز با خودم گفتم: حتماً این سید از سهم سادات از من چیزي می خواهد و خوش داشتم از سهم امام(ع) به او چیزي بدهم. لذا به
او گفتم: از حق شما پولی نزد من بود که به آقاي شیخ محمدحسن مراجعه کردم و باید با اجازه او چیزي به دیگران بدهم. او به
گفتم: آنچه را داده ام قبول است؟ فرمود: » بله بعضی از حقوق ما را به وکلاي ما در نجف رساندي « : روي من تبسمی کرد و فرمود
من با خودم گفتم: این سید کیست که علما، اعلام را وکیل خود می داند و مقدار تعجب کردم! و با خود گفتم: البته علماء » بله «
من برگشتم او دست چپ مرا در دست راست .» برگرد و جدم را زیارت کن « : وکلایند در گرفتن سهم سادات. سپس به من فرمود
خود نگه داشته بود و با هم قدم زنان به طرف کاظمین می رفتیم. چون به راه افتادیم دیدم در طرف راست ما نهر آب صاف سفیدي
جاري است و درختان مرکبات لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن همه با میوه، آن هم در وقتی که موسم آنها نبود بر سر ما سایه
هرکس از موالیان و دوستان که زیارت کند جد ما را و زیارت کند ما « : انداخته اند. گفتم: این نهر و این درخت ها چیست؟ فرمود
گفتم: مرحوم شیخ عبدالرزاق، مدرس بود. روزي نزد او رفتم شنیدم »! بپرس « : پس گفتم: سؤالی دارم فرمود .» را، اینها با او هست
صفحه 34 از 64
می گفت: کسی که در تمام عمر خود روزها روزه بگیرد و شبها را به عبادت مشغول باشد و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و
آري واللَّه براي او « : درمیان صفا و مروه بمیرد و از دوستان و موالیان حضرت امیرالمؤمنی(ع) نباشد! براي او فائده اي ندارد! فرمود
سپس از احوال یکی از خویشاوندان خود سؤال کردم و گفتم: آیا او از موالیان حضرت امیرالمؤمنین(ع) هست؟ .» چیزي نیست
گفتم: روضه خوان هاي امام حسین(ع) »! بپرس « : گفتم: اي آقاي من سؤالی دارم. فرمود » آري! او و هر که متعلق است به تو « : فرمود
می خوانند: که سلیمان اعمش از شخصی سؤال کرد، که زیارت سیدالشهداء(ع) چطور است او در جواب گفت: بدعت است، شب
آن شخص در خواب دید، که هودجی در میان زمین و اسمان است، سؤال کرد که درمیان این هودج کیست؟ گفتند: حضرت
فاطمه زهرا و خدیجه کبري(ع) هستند. گفت: کجا می روند؟ گفتند: چون امشب شب جمعه است، به زیارت امام حسین(ع) می
امان من النار لزوار الحسین(ع) فی لیلۀ الجمعۀ امان من النار « : روند و دید رقعه هایی را از هودج می ریزند که در آنها نوشته شده
امان نامه اي است از آتش براي زوار سیدالشهداء (ع) در شب جمعه و امان از آتش روز قیامت). آیا این حدیث ) .» یوم القیامۀ
گفتم: اي آقاي من صحیح است که می گویند: کسی که امام حسین(ع) .» بله راست است و مطلب تمام است « : صحیح است؟ فرمود
و اشک از چشمان مبارکش جاري شد و گریه کرد. گفتم: .» آري واللَّه « : را در شب جمعه زیارت کند، براي او امان است؟ فرمود
گفتم: در سال 1269 به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) رفتم در قریه درود »! بپرس « : اي آقاي من سؤال دارم. فرمود
(نیشابور) عربی از عرب هاي شروقیه، که از بادیه نشینان طرف شرقی نجف اشرف اند را ملاقات کردم و او را مهمان نمودم از او
پرسیدم: ولایت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) چگونه است؟ گفت: بهشت است، تا امروز پانزده روز است که من از مال مولایم
حضرت علی بن موسی الرضا(ع) می خورم نکیرین چه حق دارند در قبر نزد من بیایند و حال آنکه گوشت و خون من از طعام آن
حضرت روئیده شده. آیا صحیح است؟ آیا علی بن موسی الرضا(ع) می آید و او را از دست منکر و نکیر نجات می دهد؟ فرمود:
گفتم: زیارت من از حضرت رضا(ع) قبول »! بپرس « : گفتم: آقاي من سؤال کوچکی دارم. فرمود .» آري واللَّه! جد من ضامن است «
گفتم: زیارت حاج احمد بزازباشی قبول است، یا »! بپرس « : گفتم: آقاي من سؤالی دارم. فرمود .» ان شاءاللَّه قبول است « : است؟ فرمود
گفتم: آقاي من سؤالی دارم. .» زیارت عبد صالح قبول است « : نه؟ (او با من در راه مشهد رفیق و شریک در مخارج بود) فرمود
گفتم: فلان کس اهل بغداد که همسفر ما بود زیارتش قبول است؟ جوابی نداد گفتم: آقاي من سؤالی دارم. » بسم اللَّه « : فرمود
گفتم: آقاي من این کلمه را شنیدید؟ یا نه! زیارتش قبول است؟ باز هم جوابی ندادند. (این شخص با چند نفر » بسم اللَّه « : فرمود
دیگر از پول دارهاي بغداد بود و دائماً در راه به لهو و لعب مشغول بود و مادرش را هم کشته بود). در این موقع به جایی رسیدیم،
که جاده پهن بود و دوطرفش باغات بود و شهر کاظمین در مقابل قرار گرفته بود و قسمتی از آن جاده متعلق به بعضی از ایتام
سادات بود، که حکومت به زور از آنها گرفته بود و به جاده اضافه نموده بود و معمولًا اهل تقوي که از آن اطلاع داشتند، از آن راه
عبور نمی کردندولی دیدم آن آقا از روي آن قسمت از زمین عبور می کند! گفتم: اي آقاي من! این زمین مالی بعضی از ایتام
این مکان مال جد ما، امیرالمؤمنین(ع) و ذریه او و اولاد ماست. براي موالیا ما « : سادات است تصرف در آن جایز نیشت! فرمود
در نزدیکی همین محل باغی بود که متعلق به حاج میرزا هادي است او از متمولین معروف ایران بود که .» تصرف در آن حلال است
در بغداد ساکن بود. گفتم: آقاي من می گویند: زمین باغ حاجی میرزا هادي مال حضرت موسی بن جعفر(ع) است، این راست
و از جواب اعراض نمود. در این وقت رسیدیم به جوي آبی، که از شط دجله براي مزارع »! چه کار داري به این « : است یا نه؟ فرمود
کشیده اند و از میان جاده می گذرد و بعد از آن دو راهی می شود، که هر دو راه به کاظمین می رود، یکی از این دو راه اسمش
راه سلطانی است و راه دیگر به اسم راه سادات معروف است، آن جناب میل کرد به راه سادات. پس گفتم: بیا از این راه، یعنی راه
پس آمدیم و چند قدیم نرفتیم که خود را در صحن مقدس کاظمین کنار .» نه!: از همین راه خود می رویم « : سلطانی برویم. فرمود
که سمت شرقی حرم و طرف » باب المراد « کفش داري دیدیم، هیچ کوچه و بازاري را ندیدیم. پس داخل ایوان شدیم از طرف
صفحه 35 از 64
.»! زیارت کن « : پایین پاي مقدس است. اقا بر درف رواق مطهر، معطل نشد و اذن دخول نخواند و بر درف حرم ایستاد. پس فرمود
أدخل یااللَّه السلام علیک یا رسول اللَّه السلام علیک یا « : گفتم: بلی! فرمود »؟ براي تو بخوانم « : گفتم: من سواد ندارم. فرمود
السلام علیک یا ابا محمدالحسن « : و بالاخره بر یک یک از ائمه سلام کرد تا رسید به حضرت عسکري(ع) و فرمود »... امیرالمؤمنین
اسلام « : گفتم .» به او سلام کن « : گفتم: چطور نمی شناسم. فرمود »؟ امام زمانت را می شناسی « : بعد از آن به من فرمود .» العسکري
پس داخل حرم .» علیک السلام و رحمۀاللَّه و برکاته « : آقا تبسمی کرد و فرمود .» علیک یا حجۀاللَّه یا صاحب الزمان یابین الحسن
من براي « : گفتم: سواد ندارم. فرمود .» زیارت بخوان « : شدیم و خود را به ضریح مقدس چسباندیم و ضریح را بوسیدیم به من فرمود
زیارت امین اللَّه « : گفتم: هر زیارتی که افضل است. فرمود »؟ کدام زیارت را می خواهی « : گفتم: بله. فرمود »؟ تو زیارت بخوانم
السلام علیکما یا امینی اللَّه فی ارضه و حجتیه « : سپس مشغول زیارت امین اللَّه شد و آن زیارت را به این صورت خواند ،» افضل است
علی عباده اشهد انکما جاهدتما فی اللَّه حق جهاده، و عملتما بکتابه و اتبعتما سنن نبیه(ع) حتی دعا کما اللَّه الی جواره فقبضکما الیه
تا آخر زیارت. در این هنگام شمع هاي حرم را »... باختیاره والزم اعدائکما الحجۀ مع ما لکما من الحجج البالغۀ علی جمیع خلقه
روشن کردند، ولی دیدم حرم روشنی دیگري هم دارد، نوري مانند نور آفتاب در حرم می درخشند و شمع ها مثل چراغی بودند که
در آفتاب روشن باشد و آن چنان مرا غفلت گرفته بود که به هیچ وجه ملتفت این همه از آیات و نشانه ها نمی شدم. وقتی زیارتمان
تمام شد، از طرف پایین پا به طرف پشت سر یعنی به طرف شرقی حرم مطهر آمدیم، آقا به من فرمودند: آیا مایلی جدم حسین بن
گفتم: بله شب جمعه است زیارت می کنم. آقا برایم زیارت وارث را خواندند، در این وقت مؤذن ها »؟ علی(ع) را هم زیارت کنی
ما با هم به مسجدي که پشت سر قبر مقدس است .» به جماعت ملحق شو و نماز بخوان « : از اذان مغرب فارغ شدند. به من فرمودند
رفتیم آنجا نماز جماعت اقامه شده بود، خود ایشان فرادي در طرف راست محاذي امام جماعت مشغول نماز شد و من در صف اول
ایستادم و نماز خواندم، وقتی نمازم تمام شد، نگاه کردم دیدم او نیست با عجله از مسجد بیرون آمدم و درمیان حرم گشتم، او را
ندیدم، البته قصد داشتم او را پیدا کنم و چند قفرانی به او بدهم و شب او را مهمان کنم و از او نگهداري نمایم. ناگهان از خواب
غفلت بیدار شدم، با خودم گفتم: این سید که بود؟ این همه معجزات و کرامات! که در محضر او انجام شد، من امر او را اطاعت
کردم! از میان راه برگشتم! و حال آنکه به هیچ قیمتی برنمی گشتم! و اسم مرا می دانست! با آنکه او را ندیده بودم! و جریان
شهادت او و اطلاع از خطورات دل من! و دیدن درختها! و آب جاري در غیر فصل! و جواب سلام من وقتی به امام زمان(ع) سلام
عرض کردم! و غیره...!! بالاخره به کفش داري آمدم و پرسیدم: آقایی که با من مشرف شد کجا رفت؟ گفتند: بیرون رفت، ضمناً
کفش داري پرسید این سید رفیق تو بود؟ گفتم: بله. خلاصه او را پیدا نکردم، به منزل میزبانم رفتم و شب را صبح کردم و صبح
زود خدمت آقاي شیخ محمدحسن رفتم و جریان را نقل کردم او دست به دهان خود گذاشت و به من به این وسیله فهماند، که این
قصه را به کسی اظهار نکنم و فرمود: خدا تو را موفق فرماید. حاج علی بغدادي(ره) می گوید: من داستان تشرف خود، خدمت
حضرت بقیۀاللَّه (عج اللَّه تعالی فرجه الشریف) را به کسی نمی گفتم. تا آنکه یک ماه از این جریان گذشت، یک روز در حرم
مطهر کاظمین سید جلیلی را دیدم، نزد من آمد و پرسید: چه دیده اي؟ گفتم: چیزي ندیدم، او باز اعاده کرد، من هم باز گفتم:
چیزي ندیده ام و به شدت آن را انکار کردم؟ ناگهان او از نظرم غائب شد و دیگر او را ندیدم. 2 (ظاهراً همین برخورد و ملاقات
باعث شده است تا حاج علی بغدادي(ره) داستان تشرف خود را خدمت آن حضرت، براي مردم نقل کند). پینوشتها: 1 . مفاتیح
. 2 . نجم الثاقب، ص 484 ، حکایت 31 ؛ بحارالانوار، ج 53 ، ص 317 . الجنان، ص 484
وهم آب
اکرم اصفهانی مثل خواب بود، شاید هم یک رویاي کشدار، وقتی که آرام و آهسته خود را توي خانه دیدم، دانستم که خانه
صفحه 36 از 64
خودمان است، همه چیزش آشنا بود. خانه?اي یک طبقه با دو اتاق و یک راهرو و حیاطش بزرگ مثل حیاطهاي مدرسه?هاي ده،
میل پرچم هم وسط حیاط سرفراز ایستاده بود و تور والیبال آن وسط، عاشقانه دستهایش را باز کرده بود و یک درخت بید مجنون
کنار پنجره زیر آفتاب داغ بالهایش را تکان تکان می?داد و از گرما له?له می?زد و راه فراري هم نداشت. حیاط خانه پر از روشنی
و نور بود، بوي زندگی می?داد و خانه را تاریکی، سکوت محض و هواي مرده پر کرده بود. بوي خاك و بوي دواهاي دواخانه
مادر همه جا را پر کرده بود. وقتی وارد خانه شدم، چشمهایم به تاریکی عادت نداشت، کورمال کورمال از راهرو به سمت چپ
رفتم. مادر به همه پنجره?هاي پرده?هاي کلفت آویزان کرده بود و خودش روي تشک گوشه اتاق خوابیده بود، فقط خس?خس
نفسهایش سکوت را می?شکست، گاهی سري بلند می?کرد و ناله?اي می?زد و دیگر هیچ... گوشه?اي نشستم و سرم را روي
زانوهایم گذاشتم و فکر کردم. حالا چه کنم؟ مادر را چه کنم؟ از این همه شربت جورواجور هم که کاري ساخته نیست. صداي ناز
او را شنیدم، دویدم و سرش را روي پایم گذاشتم. گفت: باید... و نفسی تازه کرد، آب آب?انبار را برایم بیاوري. کدام آب?انبار
مادر؟ من بلد نیستم؟ صورتش از اشکهایم خیس خیس شده بود. چشمهایش را نیمه باز کرد و با دست اشاره کرد و گفت: گریه
نکن پروانه می?داند و دوباره سرش سنگین به شانه?اش افتاد. سرش را روي بالشت گذاشتم و به پرده نگاه کردم، راستی که از پناه
تاریکیها دختري بیرون آمد، اصلًا ندیده بودمش نه توي ده، نه توي خانه شاید همسایه بود، ولی من نمی?شناختم، کوچک و
ترکه?اي بود و روسریش را سفت زیر گلویش بسته بود. گفتم: تو می?دانی آب انبار کجاست؟ گفت: آره بیا برویم همانجا که
امامزاده است. و جلو افتاد. دورش کلی خانه است، یکی از آنها حتماً آب?انبار است دویدیم، هوا خشک وگرم بود. باد گرم توي
ریه?هامان می?رفت و حلق را می?سوزاند له?له می?زدیم، هر وقت می?پرسیدم: راهمان درست است می?خندید و می?گفت!
آره بیا. به بیابانی رسیدیم بی?سر و ته و آن دورها امامزاده غریب?وار ایستاده بود، با گنبد سبز فیروزه?اي و دیواره?هاي آجري و
دورش کلوخهاي خشک تفتیده بود. انگار همین دیشب همه جا را با خاك یکی کرده بودند فقط به حرمت امام?زاده او را غریب
آن وسط گذاشته بودند. آخر توي این برهوت آب?انبار کجاست. اشکهایم روي کلوخهاي خشکیده بخار می?شد مغزم جوش
آورده بود. داد زدم و رو به پروانه دویدم: اینجا سرآبه سرآبه هیچ آب?انباري نیست. او با لباسهاي نارنجی هاج و واج به اطراف
نگاه می?کرد، حالا امامزاده داشت از ما دور می?شد. دستهایم را بالاي چشمهایم حایل کردم و گفتم، امامزاده که هست، اما آب
انبار کجاست؟ پاهایم می?لرزید، زبانم خشک شده بود و به سقف دهانم می?چسبید. می?خندید و دور خودش می?چرخید و
مثل یک پروانه رنگی، شانه?هایش را بالا انداخت ایستاد و زبانی روي لبهاي تف?زده?اش کشید و گفت: انگار دیشب اینجا رو
بلدوزر انداخته?اند و بعد خندید و چشمهایش برق زد و گفت: چرا ناراحتی بریم زیارت امامزاده و دوید. دنبالش دویدم و گفتم:
منو کشیدي اینجا گفتی می?دونم، حالا نصف روز گذشته مادرم روي پاهاش بند نیست هیچکس نیست بهش کمک کنه. و تند و
تند اشکهایم را پاك کردم و روي زمین نشستم. یک دختر نباید اشکهایم را می?دید. دلم شور می?زنه حالا هیچی نمی?دونی؟
زیارت می?خوام چیکار؟ سایه?اي را روي سرم احساس کردم سایه خنک و دلپذیري بود، سرم را بالا کردم مردي خوش سیما با
شالی سبز خورشید را سایه کرده بودم و گل لبخند توي صورتش موج می?زد زیر بغلم را گرفت و گفت برو زیارت آب انبار
همانجاست و من محو تماشاي امامزاده شدم وقتی دوباره نگاه کردم او رفته بود و در هیچ کجاي بیابان ردي از او دیده نمی?شد
گفتم: پروانه آقا را دیدي و دنبالش دویدم، دستهایمان را از دو طرف باز کردیم انگار هلیکوپتر بازي می?کردیم باد گرم توي
پیراهنمان می?رفت و قلقلکمان می?داد، دیگه عصبانی نبودم. یک دفعه زمین زیر پایمان شل شد و افتادیم، تاریک بود و صداي
شرشر آب که نم آن خیسمان می?کرد، چشمهایم هیچی نمی?دید. پروانه گفت: این همان آب انبار است، شایدم قنات باشد. حالا
می?توانستم توي تاریکی را ببینم، چه آب زلالی مثل اشک چشم و زیر لب گفتم: آن آقا گفت: و شیشه را از جیبم درآوردم و
تویش را شستم و پر آب کردم. حالا چه جوري بریم بالا زیارت هم نکردیم تازه از اینجا تا بالا یک ماه رمضان راه است؟ خندید و
صفحه 37 از 64
گفت: لیاقتش رو نداشتی، بیا از همین کناره آب برویم مثل یک قنات است. به بالا نگاه کردم، خورشید نورش کمتر شده بود،
گویا ابري جلوي نورش را گرفته بود. گفتم باران می?آید. پروانه گفت: برویم. راه آب مثل یک تونل سیاه و بزرگ و سربالا بود،
گاهی دیوارهاي بی?حفاظ داشت و گاهی لوله?هاي قطور گرد. کنار دیواره?هاي بی?حفاظ راحت راه می?رفتیم، اما لوله?ها
گرد بود و لیز و ما باید از وسطش راه می?رفتیم. چه بزرگه؛ قد منه. مثل اینکه آب داره زیاد می?شه. توي لوله نرو آب که شدتش
زیاد بشه مارو می?بره، بدو بریم پشت لوله قایم بشیم تا آب شدتش کم بشه... و آب مثل یک ترن تند تند گذشت. گفتم: هستی؟
صورتش را از پشت شکاف درآورد: آره. تند تند توي لوله دویدیم تا خود ما را به شکاف بعدي برسانیم، هر ده دقیقه یکبار آب
شتابان و غرش?کنان می?گذشت، حالا سر تا پا خیس بودیم. فقط به روبرو نگاه می?کردیم و گوشهایمان را تیز می?کردیم تا
غرش ترن?وار آب را بشنویم. تونل سر بالا می?رفت و ما نفس زنان خودمان را بالا می?کشیدیم. گفتم چقدر سربالایی جرأت
ندارم پشت سرم را نگاه کنم، انگار داریم بالاي قله کوه می?رویم، نکنه لیز بخوریم پرت شیم پایین، باورم نمی?شه راهو بالا
اومدم. چقدر ترسویی! ولی منم باورم نمی?شه! اونجارو! نور سبزي مثل یک شیار از بالا به پایین افتاده بود یک سوراخ، شاید یک
راه آب دوباره چشمهایم کوریم می?داد. بیا اینجا جاي پا هم هست، انگار براي ما درست کرده?اند، چقدر دیوارهاش گلیه، بیا
خودتو بکش بالا. بیرون هم بارون میاد؟ پروانه اینجا که خونه خودمونه، اینم درخت بید خودمونه. آب رو همراهت داري؟ دست
کردم توي جیبم و شیشه را درآوردم و هر دو خندیدیم، اصلًا خسته نبودم به طرف خانه دویدم، مادر همچنان در رختخواب
خوابیده بود و خرناس می?کشید، بوي بخور توي اتاق پیچیده بود، نزدیکش رفتم و دستم را زیر سرش بردم، آرام آرام آب را توي
دهانش ریختم، چشمهایش را باز کرد، برق زندگی توي نگاهش بود. گفت: دستت درد نکند تشنه بودم؟ از کجا آب آوردي؟ با
پروانه رفتم آنجا کنار در ایستاده توي بارون کنار چاه ایستاده و یک سیدآقا هم کمکمان کرد. مگه بارون می?یاد؟ ما که چاه
نداریم؟ پروانه کیه؟ و نشست: از این آب خودت هم خوردي؟ نه اصلًا یادش نبودم، وقت نبود، عوضش راهش را یاد گرفتم زیر
درخت خودمان است. یک دلو می?اندازم تویش و هر روز برایت آب شفا می?آورم و دنبال پروانه دویدم. پروانه هیچ کجا نبود.
هوا گرم آتش بار بود، از باران خبري نبود به زیر درخت بید دویدم. شاخه?هایش را مثل دامن عروس روي زمین انداخته بود
زیرش هیچ چاهی نبود، فقط پروانه?اي زیبا و نارنجی زیر درخت پر می?زد. مادر در آستانه در دستش را حایل چشمهایش کرده
بود و سرخوش و سرحال ایستاده بود، گفت: پیدایش کردي؟
زنان در حکومت امام زمان،عجل الله تعالی فرجه
محمد جواد طبسی امروز بانوان همانند بسیاري از مردم به آینده میاندیشند؛ به یک انقلاب جهانی و یک حکومت موعود، که
چگونه در برابر قدرتهاي بزرگ غلبه پیدا میکند! آیا برنامههاي اوچیست؟ چه کسانی با او همکاري میکنند و زنان در آن زمان
چه نقشی دارند؟ دشمنانش چه کسانیاند و راز و رمز موفقیتش در گرو چیست؟ ما در این نوشتار کوتاه نقش زنان در ایّام غیبت و
ظهور امام زمان، علیهالسلام، را مورد بررسی قرار میدهیم. نقش زنان در دوران غیبت صغري در دوران سخت غیبت صغري، در
روزهایی که شیعیان پس از دویست و شصت سال با یک آزمایش بزرگ رو به رو بودند و میبایست با غیبت امام خو کنند، یک
زن به عنوان مفزع و پناه معرفی میشود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسکري، علیهالسلام، است. در این دوره، اگر چه امام هادي
و امام حسن عسکري، علیهماالسلام، زمینه غیبت را از پیش فراهم کرده بودند و شخصیتهاي مورد اعتمادي همانند عثمانبن سعید
عمري و پسرش محمد بن عثمان رابهعنوان وکیل معرفی کرده بودند، بهدلایلی از موقعیت مادر امام حسن عسکري، علیهالسلام،
دختر امام جواد، علیهالسلام، » حکیمه « استفاده شد و وي پناه شیعه معروف گردید. ازگفتگوي احمد بن ابراهیم با ،» جدّه « معروف به
برمیآید که پس از گذشت دوسال از رحلت امام حسن عسکري، علیهالسلام، همچنان بسیاري از کارها بهدست مادر بزرگوار امام
صفحه 38 از 64
حسن عسکري، علیهالسلام، انجام میشده است ولی در حقیقت ازطرف حضرت حجۀبنالحسن، علیهالسلام، و به فرمان آن حضرت
صورت گرفته است. شیخ صدوق، رحمۀاللهعلیه، از احمد بن ابراهیم نقل کرده است که در سال 262 ق. بر حکیمه دختر امام جواد،
علیهالسلام، وارد شدم و از پس پرده با وي سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسیدم. او همه آنها را یکایک شمرد و
آنگاه حجۀبنالحسن بن علی را نیز نام برد... از او پرسیدم: این فرزند کجاست؟ گفت: در پس پرده غیب است. گفتم پس شیعه به
چه کسی پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسکري، علیهالسلام. سپس افزود: این دستور از سوي امام حسن عسکري،
علیهالسلام، و بهپیروي از امام حسین، علیهالسلام، صورت گرفته است. زیرا امام حسین، علیهالسلام، در ظاهر براي حفظ جان
فرزندش امام سجاد، علیهالسلام، به خواهرش زینب کبري، علیهاالسلام، وصیت کرد و درنتیجه تا مدتی هرآنچه از امام زینالعابدین،
علیهالسلام، صادر میشد به حضرت زینب، علیهاالسلام، نسبت داده میشد تا امر پنهان باشد و 2حساسیتها نسبت به امام سجاد،
و دیگر سفرا و نایبان خاص امام زمان، » عثمانبن سعید « علیهالسلام، کمتر شود. این امتیاز براي جدّه باقی بود تاآنکه کسانی مانند
علیهالسلام، در بین شیعیان شناخته شدند و منزلت یافتند. پس از شهادت امام عسکري، علیهالسلام، یک بانو، نظر دستگاه خلافت
بنیعباس را نسبت به تعقیب امام زمان تغییر داد. نوشتهاند پس از گزارش جعفر کذّاب، که در خانه امام حسن عسکري، علیهالسلام،
فرزند خردسالی از آن حضرت باقی مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگیري صیقل (یکی از کنیزان امام)
فرزند خردسال را از او مطالبه کردند. او نخست انکار کرد و آنگاه براي اینکه موضوع براي آنها پوشیده ماند، گفت من حامله
قاضی وقت، سپردند تا از او مراقبت کند. در مدتی که صیقل زیرنظر قاضی ،» أبی الشوارب « هستم. از اینرو آن کنیز را بهدست
نگهداري میشد دستگاه خلافت با مرگ عبید بن خاقانی و شورش صاحب الزنج روبهرو شد و صیقل از وضعیت آشفته سود
جست و فرار کرد. 3 نقش زنان در دوران ظهور حال سزاوار است بدانیم زنان در حکومت قائم آل محمد، علیهالسلام، چه میکنند؟
چه کسانی هستند؟ چند نفرند؟ از کجا میآیند و چه مسؤولیتی برعهده دارند؟ براساس برخی از روایات، حضور و نقش این زنان
ازنظر زمان و موقعیت، چهارگونه است: الف) حضور پنجاه زن در بین یاران امام اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان
میشتابند آنهایند که در آن ایّام میزیستهاند و همانند دیگر یاران امام، علیهالسلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهی بهخدمت امام،
علیهالسلام، میرسند. در اینباره دو روایت وجود دارد: روایت اول: امّ سلمه ضمن حدیثی درباره علایم ظهور، از پیامبر روایت
کرده است که فرمود: یعوذ عائذ من الحرم فیجتمع الناس إلیه کالطّیر الواردة المتفرقۀ حتّی یجتمع إلیه ثلاث مأة و أربعۀ عشر رجلًا
فیه نسوة فیظهر علی کلّ جبّار و ابن جبّار... 4در آن هنگام پناهندهاي به حرم امن الهی پناه میآورد و مردم همانند کبوترانی که از
چهار سمت به یک سو هجوم میبرند بهسوي او جمع میشوند تا اینکه در نزد آن حضرت سیصد و چهاردهنفر گرد میآیند که
برخی از آنان زن میباشند که بر هر جبار و جبار زادهاي پیروز میشود. 5روایت دوم: جابربن یزید جعفی، ضمن حدیث مفصلی از
امام باقر، علیهالسلام، در بیان برخی نشانههاي ظهور نقل کرده که: و یجییء واللَّه ثلاث مأة و بضعۀ عشر رجلًا فیهم خمسون امراة
أینما تکونوا یأت بکم اللَّه جمیعاً إنّ اللَّه علی « : یجتمعون بمکۀ علی غیر میعاد قزعاً کقزع الخریف یتبع بعضهم و هیالآیۀ الّتی قال اللَّه
6بهخدا سوگند، سیصد و سیزده نفر میآیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلی در مکه »... کلّ شیء قدیر
هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر میکند. زیرا او بر هر کاري « : کنار یکدیگر جمع خواهند شد. این است معناي آیه شریفه
پنجاه زن از سیصد و سیزده نفر! نکته شگفت در این دو روایت این است که میفرماید: سیصد و سیزده مرد گرد آیند .» توانا است
که پنجاه نفر ایشان زن هستند! دوم آنکه: در روایتی که نام یاران برشمرده شده است نام هیچ زنی وجود ندارد. 7در پاسخ این شبهه
یعنی در این عده ؛» فیهم « : میتوان گفت: این چند نفر در زمره همان سیصد و سیزده نفر هستند. زیرا اولًا امام، علیهالسلام، میفرماید
پنجاه زن میباشد. دوم: شاید تعبیر مردان بدین سبب باشد که بیشتر این افراد مرد هستند و این کلمه از باب فزونی عدد مردان،
زیرا این ،» فیهم « نه اینکه بفرماید ،» معهم « : چنین ذکر شده است. سوم: اگر مقصود همراهی خارج از این عده بود امام میفرمود
صفحه 39 از 64
سیصد و سیزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شدهاند و همه یاران و فرماندهان عالیرتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسیار
بالایی هستند که برخی با ابر جابهجا میشوند و اینها بدون شک با بقیه مردم آن زمان فرق بسیار دارند. بنابراین اگر بگوییم آنها
جزو همان سیصد و سیزده نفر هستند براي آنها رتبه و موقعیت ویژه قائل شدهایم و اگر بگوییم در زمره یاران دیگر حضرت باشند از
امتیاز کمتري برخوردارند. ب) زنان آسمانی دسته دوم چهارصد بانوي برگزیده هستند که خداوند براي حکومت جهانی حضرت
ولیعصر، علیهالسلام، در آسمان ذخیره کرده است و با ظهور اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان میشتابند آنهایند که در
آن ایّام میزیستهاند و همانند دیگر یاران امام، علیهالسلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهی بهخدمت امام، علیهالسلام، میرسند.
آن حضرت به همراه حضرت عیسی، علیهالسلام، به زمین میآیند. ابوهریره از پیامبر، صلّیاللَّه علیه و آله، روایت کرده که: ینزل
عیسی بن مریم علی ثمان ماة رجل و أربع مائۀ امرأة خیار من علی الأرض و أصلح من مضی. عیسیبن مریم به همراه هشتصد مرد و
چهارصد زن از بهترین و شایستهترین افراد روي زمین فرود خواهد آمد. آیا این زنان از امتهاي پیشین هستند یا امت اسلامی زمان
پیامبر، صلّیاللَّهعلیهوآله، و معصومین، علیهمالسلام؛ یا از دورانهاي مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شدهاند و
براي عهدهداري منصبی در حکومت حضرت میآیند یا براي مسایل دیگر؟ اینها پرسشهایی است که این حدیث از آنها چیزي
نمیگوید. ج ) رجعت زنان سومین گروه از یاوران حضرت بقیۀاللَّه، علیهالسلام، زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان
آنها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود. این گروه دو دستهاند: برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر
داده شده و برخی دیگر فقط از آمدنشان سخن بهمیان آمده است. در منابع معتبر اسلامی نام سیزده زن یاد میشود که به هنگام
ظهور قائم آل محمد، صلّیاللَّهعلیهوآله، زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان به مداواي مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران
خواهند پرداخت. طبري در دلائل الامامۀ، از مفضلبن عمر نقل کرده که امام صادق فرمود: همراه قائم [آل محمد،
صلّیاللَّهعلیهوآله] سیزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براي چه کاري میخواهد؟ فرمود: به مداواي مجروحان پرداخته، سرپرستی
بیماران را بهعهده خواهند گرفت. عرض کردم: نام آنها را بفرمایید. فرمود: قنواء دختر رشید هجري، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه
در زمان حضرت موسی » صیانه ماشطه « [مادر عمار یاسر]، زبیدهام خالد احمسیّه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنّیه. 8
در زمان امام حسن و » قنواء « در زمان علی، علیهالسلام، و » حبابه « . میزیسته است و مادر عمار یاسر در ابتداي بعثت به شهادت رسید
امام حسین، علیهالسلام، و بقیه در زمانهاي دیگر زندگی میکردهاند. این گروه سیزده نفري رجعت خواهند کرد و خداوند براي
قدردانی از آنها، به برکت امام زمان آنها را زنده خواهد کرد. در این روایت امام صادق، علیهالسلام، از آن سیزده زن فقط نام نه
» أحبشیه « و » وتیره « و در کتاب منتخبالبصائر بهنام ،» کعبه 9مازینه « نفر را یاد میکند. در کتاب خصایص فاطمیّه بهنام نسبیه، دختر
اشاره شده است. زنان سرافراز اینک به اختصار به شرح حال برخی از زنان نامبرده اشاره میکنیم. 1 - صیانه ماشطه او یکی از همان
پسر عموي فرعون، ،» حزقیل « سیزده بانویی است که در دولت حضرت مهدي، علیهالسلام، زنده شده، به دنیا بازمیگردد. وي همسر
و شغلش آرایشگري دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پیامبر زمان خود، حضرت موسی، ایمان آورده بود امّا همچنان ایمان
خود را پنهان میکرد. نوشتهاند: روزي وي مشغول آرایش دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و بیاختیار نام خدا را برزبان
جاري ساخت. دختر فرعون گفت: آیا نام پدر مرا بر زبان آوردي؟ گفت: نه، بلکه نام کسی را بر زبان آوردم که پدر تو را آفریده
است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو کرد و فرعون صیانه را احضار کرد و گفت: مگر به خداییف من اعتراف نداري؟ گفت:
هرگز! من از خداي حقیقی دست نمیکشم و تو را پرستش نمیکنم. فرعون دستور داد تإ تنور مسی برافروزند و همه بچههاي آن
زن را در حضورش در آتش افکنند. چون نوبت به طفل شیرخوارش رسید صیانه میخواست به ظاهر از دین برائت جوید که
کودك شیرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر کن که تو بر حق هستی! فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را در آتش
افکنده، سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دین، او را در دولت امام مهدي زنده میگرداند تا هم به آن حضرت
صفحه 40 از 64
خدمت کند وهم انتقام خود را از فرعونیان بگیرد. 2 - سمیه، مادر عمار یاسر وي هفتمین نفري بود که به اسلام گروید و بدینسبب
دشمن سخت به خشم آمد و بدترین شکنجهها را براو روا داشت. 11 او و شوهرش یاسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست
آنها را اجبار کرد که پیامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنینکاري نشدند. او نیز زره آهنی به سمیه و یاسر پوشانید و آنها
را در آفتاب سوزان نگهداشت. پیامبر که گاه از کنارشان عبور میکرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مینمود و میفرمود: صبراً
یا آل یاسر فإنّ موعدکم الجنۀ. اي خاندان یاسر، صبر پیشه سازید که وعده گاه شما بهشت است. سرانجام ابوجهل برهریک ضربتی
وارد ساخت و ایشان را بهشهادت رساند. 12 خداوند این زن را به پاداش صبر و مجاهدتی که در راه اعتلاي اسلام نشان داد و
بدترین شکنجه را از دشمن خدا تحمل کرد، در ایّام ظهور مهدي آل محمد، صلّیاللَّهعلیهوآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده
و از زنان » امعماره « الهی را ببیند و در لشکر ولیّ خدا به یاوران آن حضرت خدمت کند. 3 - نسیبه، دختر کعب مازنیه او معروف به
فداکار صدر اسلام است که در برخی از جنگهاي پیامبر اسلام، صلّیاللَّهعلیهوآله، شرکت جسته و مجروحان جنگی را مداوا کرده
است. او در جنگ احد بهترین نقش را ایفا کرد. با دیدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پیامبر به دفاع از جان شریف پیامبر
پرداخت و در این راه بدنش زخمهاي فراوان برداشت. پیامبر عزیز این فداکاري را ستود و به فرزندش عماره چنین فرمود: امروز
مقام مادر تو از مردان جنگی والاتر است. 13 پس از فروکش کردن جنگ، نسیبه با سیزده زخم سنگین به همراه دیگر 14 مسلمانان به
خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنیدن فرمان پیامبر خدا، صلّیاللَّهعلیهوآله، که فقط مجروحان جنگ باید به تعقیب دشمن
بشتابند، نسیبه از جاي برخاست و آماده رفتن شد، امّا بهعلت شدت خونریزي نتوانست شرکت کند. همین که پیامبر از تعقیب دشمن
برگشت، پیش از آنکه به خانه برود، عبداللَّه بن کعب مازنی را براي احوالپرسی نسیبه و سلامتی وي به نزد او فرستاد و چون از
سلامتی وي آگاه گشت شادمان موضوع را به پیامبر خبر داد. 15 نسیبه از کسانی است که براي یاري امام مهدي، علیهالسلام، زنده
4 - امّ ایمن از زنان پرهیزکار و خدمتکار حضرت رسول، صلّیاللَّهعلیهوآله، است. پیامبر بهاو مادر خطاب میکرد و خواهد شد. 16
میفرمود: هذه بقیۀ اهل بیتی. 17 این زن، باقیماندهاي از خاندان من است. وي همواره در کنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به
مداواي مجروحان میپرداخت. 18 ام ایمن از شیفتگان خاندان امامت بود که در ماجراي فدك، حضرت زهرا، علیهاالسلام، او را
بهعنوان شاهد معرفی کرد. وي پنج یا شش ماه پس از پیامبر از دنیا رفت. خداوند به برکت 19 مهدي آل محمد، علیهالسلام، به
هنگام ظهور، او را زنده میگرداند تا در لشکرگاه امام به خدمت گماشته شود. 5 - امّ خالد در روایت دو بانو بدین نام مشهور
شدهاند: ام خالد احمسیه و ام خالد جهنّیه. شاید مقصود ام خالد مقطوعۀ الید (دست بریده) باشد که یوسفبن عمر، پس از
بهشهادت رساندن زیدبن علی بن الحسین در کوفه، دست او را به جرم شیعه بودن قطع کرد. در کتاب رجال کشی درباره شخصیت
و مقام این زن فداکار از امام صادق، علیهالسلام، مطلبی ذکر گردیده که حایز اهمیت است. ابوبصیر گوید: در خدمت امام صادق
نشسته بودیم که ام خالد مقطوعۀالید از راه رسید. حضرت فرمود: اي ابابصیر، آیا میل داري که کلام امّ خالد را بشنوي؟ من عرض
کردم: آري اي فرزند رسول خدا، با شنیدن آن شادمان میگردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. دیدم
6 وي در کمال فصاحت و بلاغت صحبت میکند. سپس حضرت پیرامون موضوع ولایت و برائت از دشمنان با او سخن گفت. 20
- زبیده مشخصات کاملی از او نقل نشده است. احتمال دارد زبیده زن هارونالرشید باشد که شیخ صدوق، رحمۀاللهعلیه، دربارهاش
گفته است: وي یکی از هواداران و پیروان اهل بیت است. هنگامی که هارون دانست از شیعیان است قسم خورد که طلاقش دهد.
زبیده کارهاي خدماتی بسیاري داشت که یکی آبرسانی به عرفات است. همچنین نوشتهاند وي یکصد کنیز داشت که پیوسته
- 7 مشغول حفظ قرآن بودند و همیشه از محل سکونت او صداي تلاوت قرآن شنیده شد. زبیده در سال 216 ق. رحلت کرد. 21
حبّابه والبیّه از زنان والامقامی است که دوره زندگی هشت امام معصوم را درك کرد و پیوسته مورد لطف و عنایت ایشان قرار
داشت. در یک یا دو نوبت بهوسیله امام زینالعابدین و امام رضا، علیهماالسلام، جوانیاش بهاو بازگردانده شد. اولین ملاقات وي با
صفحه 41 از 64
امیر مؤمنان، علیهالسلام، بود که از آن حضرت دلیلی بر امامت درخواست کرد. حضرت در حضور وي سنگی را برداشت و بر آن
مهر خود را نقش کرد و اثر آن مهر در سنگ جاي گرفت و به او فرمود: پس از من هر که توانست در این سنگ چنین اثري برجاي
بگذارد او امام است. از این رو حبابه پس از شهادت هر امامی نزد امام بعدي میرفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ میزدند و
اثر آن نقش میبست. نوبت که به امام رضا، علیهالسلام، رسید حضرت نیز چنین کرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا،
علیهالسلام، زنده بود و پس از آن بدرود حیات گفت. 22 روایت شده است که وقتی حبابه به خدمت امام زینالعابدین رسید یکصد
و سیزده سال از عمرش سپري شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشارهاي نمود و جوانیاش بازگشت. 23 همچنین نوشتهاند:
صورت حبابه از زیادي سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشکیدهاي شده بود. 8 - قنواء دختر رشید هجري، یکی از شیعیان
و پیروان علی، علیهالسلام، و خود از یاران باوفاي حضرت امام جعفر صادق، علیهالسلام، است. وي دختر 25 بزرگمردي است که در
راه محبت و دوستی امیر مؤمنان بهطرز دلخراشی بهشهادت رسید. از گفتار شیخ مفید برمیآید که قنواء به هنگام ورود پدرش نزد
عبیداللَّه بن زیاد شاهد قطع دو دست و دو پاي پدر خود بوده و بهکمک دیگران بدن نیمهجان پدر را از دارالاماره بیرون آورده و
بهخانه منتقل کرده است. روزي قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا این همه خود را بهرنج و مشقت عبادت میاندازي! پدر
درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهی خواهند آمد که بینش دینی و شدت ایمانشان از ما، که این همه خود را بهزحمت عبادت
انداختهایم، بیشتر است. 26 د) بانوان منتظر چهارمین گروه یاوران امام زمان بانوان پرهیزکاري هستند که پیش از ظهور حضرت
بقیۀاللَّه، علیهالسلام، رحلت کردهاند. به ایشان گفته میشود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مایلی میتوانی حضور داشته باشی. آنان
نیز به اراده پروردگار زنده خواهند شد. رجعت زنان مربوط به گروه خاصی نیست و هر بانویی خود را با خواستهها و شرایط
زندگی در حکومت مهدي آل محمد، علیهالسلام، تطبیق دهد ممکن است در آینده از رحمت خداوندي بهرهمند گشته، براي یاري
است که در فرد، نوعی آمادگی براي پذیرش حکومت آخرین ذخیره الهی » عهد « امام زنده شود. یکی از آن شرایط خواندن دعاي
ایجاد میکند. بهفرموده امام صادق، علیهالسلام: هر که چهل صبح دعاي عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر هم پیش از
ظهور آن حضرت از دنیا برود خداوند او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد... 27 انتظار فرج یکی از شرایط
حضور در حکومت بقیۀاللَّه و توفیق دیدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ یعنی آمادگی کامل براي پذیرش حکومت حق و آراستن
به آنچه که مهدي، علیهالسلام، میگوید و میخواهد. انتظار فرج یعنی نفی هرگونه سلطه از بیگانگان و مبارزه با افکار انحرافی و
فساد اخلاق و در یک کلام، انتظار فرج یعنی بیزاري از دشمنان خدا و پیامبر و معصومین، علیهمالسلام. بیسبب نیست که انتظار از
بهترین اعمال شمرده شده است، بلکه فرد منتظرف دولت مهدي همانند کسی است که در پیش روي رسول خدا شهید گشته و در
خون خود غلتیده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنیا برود بسان کسی باشد که در خیمه مهدي فاطمه، علیهماالسلام، میباشد.
ابوبصیر از امام صادق روایت کرده که آن حضرت روزي فرمود: آیا شما را خبر ندهم به چیزي که خداوند عملی را بدون آن از
بندگانش قبول نمیکند؟ گفتیم: آري. فرمود: شهادت بر وحدانیت خدا و رسالت پیامبر، صلّیاللَّهعلیهوآله، و اقرار به آنچه که
خداوند فرموده، از دوستی ما و بیزاري از دشمنان و اطاعت و پیروي از ما. نیز داشتن ورع و پرهیزکاري و انتظار کشیدن براي قائم،
علیهالسلام. آنگاه فرمود: بدرستی که براي ما دولتی است، خداوند آن را هر زمانی که اراده کند برقرار میسازد. سپس افزود:
هرکس که دوست دارد از یاران قائم، علیهالسلام، باشد باید در انتظار بهسر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بیاراید، و اگر در
همان حال بمیرد براي او اجري همانند کسی است که آن حضرت را درك کرده باشد. 28 پینوشتها: 1. سوره تحریم ( 66 )، آیه
3. همان، ص . 2. صدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمالالدین، ج 2، ص 507 ؛ الطوسی، محمد بن الحسن، الغیبۀ، ص 138 .11
5. همان. . 4. الهیثمی، نورالدین علیبن ابی بکر، مجمعالزوائد، ج 7، ص 315 ؛ معجم احادیث الإمام المهدي، ج 1، ص 500 .476
.9 . 8. همان، ص 260 . 7. الطبري، محمد بن جریر، دلائل الامامۀ، ص 314 . 6. المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52 ، ص 223
صفحه 42 از 64
ریاحین الشریعۀ، ج 5، ص 41 ؛ به نقل از خصایص فاطمیه. 10 . چشماندازي از حکومت مهدي، علیهالسلام، ص 74 ؛ بهنقل از بیان
.13 . 12 . ریاحینالشریعه، ج 4، ص 353 . 11 . ابن الاثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج 5، ص 481 . الائمه، ج 3، ص 338
، 16 . ریاحین الشریعه، ج 5 . 15 . همان، ج 1، ص 270 . 14 . همان، ج 2، ص 268 . الواقدي، محمد بن عمر، مغازي، ج 1، ص 273
.18 . ص 41 ؛ بهنقل از خصایص فاطمیّه. 17 . چشماندازي از حکومت مهدي، علیهالسلام، ص 76 ؛ تهذیب الکمال، ج 35 ، ص 329
20 . المامقانی النجفی، عبدالله . 19 . قاموس الرجال، ج 10 ، ص 387 . طبسی، محمد جواد، نقش زنان مسلمان در جنگ، ص 20
22 . القمی، شیخ عباس، سفینۀ البحار، . محمد حسن، ریاحینالشریعه، ج 3، ص 381 ؛ بهنقل از تنقیحالمقال. 21 . همان، ج 3، ص 78
26 . المفید، محمدبن محمدبن . 23 . همان. 24 . همان. 25 . جامعالرواة، ج 2، ص 458 ؛ رجال شیخ طوسی، ص 341 . ج 1، ص 204
28 . القمی، شیخ عباس، منتهیالآمال، ج 2، ص . 27 . القمی، شیخ عباس، همان، ج 2، ص 294 . النعمان، الاختصاص، ص 73072
486 ؛ بهنقل از: النعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبۀ.
فردا دیر است...!
در مورد فلسفه و حکمت غیبت آخرین حجت خدا سخنان بسیاري گفته شده و احتمالات متعددي مطرح گشته است. اما شاید این
احتمال که فلسفه غیبت آزمودن مؤمنان و تمیز و تشخیص مدعیان دروغین پیروي از ولایت و منتظران از ولایتمداران واقعی و
منتظران راستین است، از دیگر احتمالات پذیرفتنیتر و نزدیکتر به واقع باشد. کلاس درسی را در نظر بگیرید که آموزگار آن
براي آزمودن دانشآموزانش دقایقی کلاس را ترك گفته اما دورادور نظارهگر آنان است. آنچه او مشاهده میکند چه خواهد
بود؟ گروهی از دانشآموزان غیبت از آموزگار سوء استفاده کرده و به آزار و اذیت دیگر همکلاسیها پرداختهاند؛ گروهی دیگر با
شیطنتهاي کودکانه خود همه کلاس را به هم ریختهاند؛ عدهاي دیگر با حسرت تمام چشم به فضاي بیرون از کلاس دوخته و
تماشاگر دانشآموزانی هستند که در حیات مدرسه مشغول جست و خیزند؛ برخی از دانشآموزان هم فرصت را غنیمت شمرده و به
انجام تکالیف عقبمانده خود مشغولند. قطعاً به هنگام حضور دوباره آموزگار به کلاس و اطلاع دانشآموزان از اینکه او دورادور
همه آنها را زیر نظر داشته است، آنهایی که وقت خود را با شیطنت و بازیگوشی به هدر دادهاند بسیار شرمنده خواهند شد. در مورد
فلسفه و حکمت غیبت آخرین حجت خدا سخنان بسیاري گفته شده و احتمالات متعددي مطرح گشته است. اما شاید این احتمال
که فلسفه غیبت آزمودن مؤمنان و تمیز و تشخیص مدعیان دروغین پیروي از ولایت و منتظران از ولایتمداران واقعی و منتظران
راستین است، از دیگر احتمالات پذیرفتنیتر و نزدیکتر به واقع باشد. کلاس درسی را در نظر بگیرید که آموزگار آن براي
آزمودن دانشآموزانش دقایقی کلاس را ترك گفته اما دورادور نظارهگر آنان است. آنچه او مشاهده میکند چه خواهد بود؟
گروهی از دانشآموزان غیبت از آموزگار سوء استفاده کرده و به آزار و اذیت دیگر همکلاسیها پرداختهاند؛ گروهی دیگر با
شیطنتهاي کودکانه خود همه کلاس را به هم ریختهاند؛ عدهاي دیگر با حسرت تمام چشم به فضاي بیرون از کلاس دوخته و
تماشاگر دانشآموزانی هستند که در حیات مدرسه مشغول جست و خیزند؛ برخی از دانشآموزان هم فرصت را غنیمت شمرده و به
انجام تکالیف عقبمانده خود مشغولند. قطعاً به هنگام حضور دوباره آموزگار به کلاس و اطلاع دانشآموزان از اینکه او دورادور
همه آنها را زیر نظر داشته است، آنهایی که وقت خود را با شیطنت و بازیگوشی به هدر دادهاند بسیار شرمنده خواهند شد. جهان
عصر غیبت نیز همانند همین کلاس درس است. کلاسی که در ظاهر استاد در آن حضور ندارد. اما حرکات و سکنات هیچیک از
دانشآموزانش از نگاه تیزبین استاد دور نیست و همه آنها باید به هنگام ظهور پاسخگوي شیطنتها یا بازیگوشیهاي خود باشند. شاید
بیان کلامی از امام عصر(ع) براي درك بهتر آنچه گفته شد مؤثر باشد. آن حضرت در یکی از توقیعات خود میفرماید: فلیعمل کلّ
امريء منکم بما یقرب به من محبتّنا و لیتحنّب ما یدنیه من کراهتنا، و سخطنا، فإنَّ أمرنا بغتۀ. فجاءة حین لا تنفعه توبۀ، ولا ینجیه من
صفحه 43 از 64
عقابنا ندم علی حوبۀ. 1 پس هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستی ما میشود پیشه خود سازد و از هر آنچه که موجب
خشم و ناخشنودي ما میگردد، دوري گزیند؛ زیرا فرمان ما به یکباره و ناگهانی فرا میرسد و در آن زمان توبه و بازگشت براي
کسی سودي ندارد و پشیمانی از گناه کسی را از کیفر ما نجات نمیبخشد. آري، همه ما در آزمونی بزرگ واقع شدهایم. آزمونی
که اگر از آن سربلند بیرون آییم برترین مردم همه روزگاران خواهیم بود. 2 و اگر از عهده آزمون برنیاییم فرداي ظهور باید در برابر
حجت خدا پاسخگو باشیم. پس بیاییم از همین امروز و پیش از آنکه واقعه ناگهانی ظهور فرا رسد خود را براي پاسخگویی در برابر
؛ امام عصر(ع) آماده کنیم؛ چرا که فردا خیلی دیر است. پینوشتها : 1 . احمدبن علی بن ابیطالب طبرسی، الإحتجاج، ص 495
. 2 . ر.ك: محمدباقر مجلسی، همان، ج 52 ، ص 122 ، ح 4 . همچنین ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 53 ، ص 176 ، ح 7
اگر منتظر واقعی بودم
... ناامیدي را از خود دور و امر به معروف و نهی از منکر را از خود شروع می?کردم. مریم هاشمی ... هیچ?گاه گناه نمی?کردم.
محمدعلی شیخ اسدي ... در شب و روز و لحظه لحظه زندگیم از خدا می?خواستم به عزت محمد و آل محمد(ص) ظهور مولایم
را نزدیک?تر گرداند و موانع ظهورش را برطرف فرماید. سراب - طیبه پیري ... تا مطلع?الفجر می?ماندم، همان سپیده?اي که به ما
وعده داده?اند و از آن وعده دهندگان جز صداقت انتظار نیست. سرخس - سحر جاوید ... اول به خودسازي می?پرداختم و خانه
دل را از همه تعلقات پاك می?کردم؛ آنگاه منتظر فرج می?شدم. تهران - فائزه یوسف?زاده ... ایستگاههاي انتظار را با عشق و
ایمان و دعا زیباتر می?کردم. تکتم با دوست ... خویشتن خویش را به گناه نمی?آلودم. ... جان خود را در راه تو، برکف دست
می?نهادم. ... زمینه را براي ظهور تو آماده می?کردم. ... جز به سلاح صلاح مجهز نمی?شدم. ... هر شب تا پگاه و هر بامداد تا
شامگاه، لب و دل و جانم را با رایحه یاد و نام تو عطرآگین می?کردم. ... هیچ واقعه?اي نمی?توانست مرا از تو جدا کند. ... تنها
سر بر آستان محبت تو می?ساییدم و هیچ وقعی به دیگران نمی?نهادم. ... فرامین جانشین گران قدرت، ولی فقیه را به جان
می?خریدم و تا کوي جانان به سر می?دویدم. جواد نعیمی ... هر روز شعله عشق حضرتش را در دلم شعله?ورتر می?کردم و براي
شهر .» با فضیلت?ترین اعمال امتم انتظار فرج از خداوند است « تعجیل در فرجش بسیار دعا می?نمودم که پیامبر(ص) فرموده?اند
کرد - حمیرا رضاپوریان ... به دستورات دینی عمل می?کردم و تکلیف خود را انجام می?دادم، نه تنها درون خود را اصلاح
می?کردم بلکه به راهنمایی و ارشاد دیگران هم می?پرداختم. اراك - اسماعیل ابوالحسنی ... از تو دور نبودم. تهران -
محمدابراهیم جلاء ... آن?موقع خوشبختی را معنا می?کردم. تبریز - پنبه?چی ... هیچ?وقت حتی در خواب هم تو را فراموش
نمی?کردم. در کوچه پس کوچه?هاي شهرها و روستاها به راه می?افتادم و از تو و از تو می?گفتم. فارسان - فرشته ریاحی ...
صداي گریه?هایت را می?شنیدم و اشکهاي زلالت را می?دیدم. آنوقت دلم تاب نمی?آورد من هم در میان کسانی باشم که
آسمان دلت را ابري می?کنند و چشمانت را بارانی. کرج - راضیه اخلاقی ... وجودم مالامال از عشق، محبت و صمیمیت می?شد
و دل و جانم را با عطر حضورت شست?وشو می?دادم. تهران - رضا قربانی ... سوار بر اسب انتظار بر دشت زمان می?تاختم و
صحراهاي خشک مبارزه با نفس را درمی?نوردیدم و از کوههاي تحمل مصائب بالا می?رفتم. دریاهاي پر تلاطم مشکلات را
پشت سر می?گذاشتم و جنگلهاي سرسبز و زیباي جاذبه?هاي دنیا را هیچ می?انگاشتم. شاهرود - مریم?السادات اقدامی ...
شرمنده رویت نبودم. مگر می?توانم بگویم که غیبت نکرده?ام، تهمت نزده?ام، از یاد خدا غافل نشده?ام و... اما باور من! همواره
دوستت داشته?ام، اگر منتظر و مومن واقعی نبوده?ام اما همواره تو را به شفاعت گرفته?ام و شفاعتم کرده?اي. کمکم کن تا منتظر
واقعی باشم! کرمانشاه - مهناز فتاحی ... روح من اشتیاق یک رود بود و دستان خاکیم سرشار هوس رویش، دیدگانم لبریز ابرهاي
بارانی پروراننده و حرفهایم دانه?هاي در اشتیاق رویش، که به دنبال دشتی حاصلخیز سرك می?کشیدند. کرمانشاه - روناك
صفحه 44 از 64
محمدي ... تجلی گامهاي مهربانت را می?دیدم که به یاسهاي همیشه آرام باغ وعده می?دهد شاید جمعه?اي دیگر... کرمانشاه -
روناك محمدي ... چشمهایم را فرمان می?دادم که تنها به دیدار روي زیباي تو به انتظار بنشیند. اللهم ارنی الطلعۀ الرشیده والغرة
را به انتظار بنشینید. ...قلب و » انا بقیۀاللَّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین « الحمید. ...گوشهایم را فرمان می?دادم که تنها شنیدن ترنم نداي
زبان و دل را فرمان می?دادم تا در حفظ و یاري سرود حضور مولایم هیچ?گونه دریغ نورزند. کاشان - زهره مجیدي مرقی ... تنها
به انتظارت نمی?نشستم بلکه خود به جست?وجویت می?آمدم. قم - لیلا گائینی ... جمعه?هایم آغاز نمی?شدند مگر آن?که
صداي دلنواز قرآنت را می?شنیدم و به نیمروز نمی?رسیدم؛ مگر آن?که نگاههایت را حس می?کردم، و غروب جمعه?ها را
نمی?دیدم؛ مگر آن?که تو بر قلبم ظهور می?کردي. قم - لیلا گائینی ... خونی جوشان در رگ زندگی و قلبی در سینه تاریخ
داشتم. در درون تاریکیها و سردیها به دمیدن سپیده?دمان چشم داشتم و به امید طلوع خورشید می?زیستم. حسینی
موعود ادیان
عبدالرسول هادیان شیرازي و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أنّ الارض یرثها عبادي الصالحون، إنّ فی هذا لبلاغاً لقوم عابدین. 1
ما بعد از ذکر (تورات) در زبور نوشتیم که زمین را بندگان صالح من وارث می شوند. در این پیام روشنی براي گروه عبادت
کنندگان است. در آیه محل بحث سخن در این است که این وعده الهی به وراثت صالحان نه تنها در قرآن، بلکه در کتب آسمانی
پیامبران پیشین نیز آمده است، و در حقیقت ادیان آسمانی دیگر نیز در انتظار رسیدن منجی و مصلحی هستند که ظلم و ظالمان را از
درباره این که مراد .» ذکر « و » زبور « : بین ببرد و عدالت را جایگزین آن نماید. در میان کتب آسمانی، به دو کتاب تصریح شده است
از این دو چیست، نظریه هایی بیان شده است: نظریه اول این است که با توجه به این که زبور اسمی است براي کتاب، بنابراین، مراد
است، و این همان لوح محفوظ است. این قول ابن عباس و بعضی دیگر » ام الکتاب « از آن کتابهاي پیامبران است. و مراد از ذکر
است. بنابراین مقصود این است که خداوند در کتابهاي پیامبران و در لوح محفوظ نوشته است که بندگان صالح وارث بهشت می
شوند. نظریه دوم این است که مراد از ذکر، تورات است، و مراد از زبور کتابهایی است که بعد از تورات نازل شده است. نظریه
سوم این است که با استناد به روایتی، مراد از ذکر، قرآن است. نظریه چهارم این است که مراد از ذکر تورات و مراد از زبور، زبور
داود است. 2 با همه اختلافهایی که در این نظریه ها وجود دارد، ولی جامع همه اینها این است که وعده وراثت صالحان در کتب
آسمانی گذشته آمده است و اختلاف در مصداق آن کتب است. درباره این نظریه که مراد از زبور، کتب انبیا و یا انبیاي بعد از
حضرت موسی(ع) است، دلیلی بر آن وجود ندارد گرچه این کلمه در اصل به معناي هرگونه کتاب و نوشته است، اما شاهد قرآنی
تعبیر شده » ذکر « برخلاف این نظریه است. اما در مورد ذکر، بعضی گفتهاند مراد از آن قرآن است، زیرا در مواردي از قرآن به
در زبور چنین مطلبی را آورده ایم، در حالی که زبور قبل از » ذکر « است. اشکال این نظریه این است که قرآن می فرماید: بعد از
ذکر بوده نه بعد از آن. به این اشکال دو جواب داده شده است: جواب اول: در اینجا مراد از بعد، قبل است. 3 جواب دوم: بعدیت
در اینجا مرتبه اي است نه زمانی. 4 ولی به هر حال، این خلاف ظاهر آیه است و عدول از ظاهر آیه نیاز به دلیل دارد، و ما در اینجا
دلیلی بر پذیرش این خلاف ظاهر نداریم. همچنین دلیلی بر تطبیق ذکر به لوح محفوظ وجود ندارد، بلکه ظاهر آیه برخلاف این
نظریه است. اما بسیاري از مفسران گفته اند که مراد از ذکر تورات است و دو شاهد از قرآن ذکر کرده اند: شاهد اول: کلام
خداوند است که می فرماید: فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون. 5 اگر نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید. در این آیه به قرینه
آیات قبل، مراد از اهل ذکر علماي یهود است. شاهد دوم این است که می فرماید: و لقد آتینا موسی و هارون الفرقان، و ضیاء و
ذکراً للمتقین. 6 ما به موسی و هارون فرقان را عطا کردیم، در حالی که نور و ذکري براي متقیان است. همچنین گفته اند مراد از
زبور همان کتابی است که به حضرت داود نازل شد. ظاهراً این همان کتابی است که در کتب عهد عتیق آمده و از آن به عنوان
صفحه 45 از 64
مزامیر داود یاد شده، و در بردارنده مجموعه اي از مناجاتها، نیایشها، و پند و اندرزهاي حضرت داود است. درباره این نظریه نیز دو
شاهد وجود دارد: شاهد اول: خداوند در قرآن تصریح می کند که: و آتینا داود زبوراً. 7 ما به داود زبور را عطا کردیم. شاهد دوم
این است که در مزامیر داود - که در حال حاضر در دسترس است - تصریح شده که صالحان وارث زمین خواهند شد. بنابراین، با
توجه به شواهدي که ذکر شد، به نظر می رسد که مراد از ذکر تورات، و از زبور، زبور داود است. به هر حال، آنچه در آیه هاي
دیگر درباره سرانجام جهان و حکومت صالحان، متقیان و مستضعفان ذکر شد، اختصاص به قرآن ندارد و در کتب آسمانی پیشین
نیز بدان وعده داده شده است، و با مراجعه به آنها به عباراتی برمی خوریم که درباره آینده جهان و پیروزي حق بر باطل، و اجراي
عدالت سخن به میان آورده است، در اینجا نمونه هایی از این موارد ذکر می شود. 1. تورات در تورات کنونی آمده است خداوند
به ابراهیم وعده داده که زمین به ذریه او می رسد. در سفر پیدایش چنین آمده است: و خداوند به ابرام گفت: از ولایت خود و از
مولد خویش و از خانه پدر خود به سوي زمینی که به تو نشان دهم بیرون شو، و از تو امتی عظیم پیدا کنم و تو را برکت دهم، و نام
تو را بزرگ سازم، و تو برکت خواهی بود... و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت... و خداوند بر ابرام ظاهر شده گفت: به
ذریت تو این زمین را می بخشم. 8 و در جاي دیگر چنین آمده است: و بعد از جدا شدن لوط از وي، خداوند به ابرام گفت: اکنون
تو چشمان خود را برافراز، و از مکانی که در آن هستی به سوي شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که
می بینی به تو و ذریت تو تا به ابد خواهم بخشید، و ذریت تو را مانند غبار زمین گردانم، چنانکه اگر کسی غبار زمین تو را تواند
شمرد، ذریت تو نیز شمرده شود. 9 در جاي دیگر نیز آمده است: اما من، اینک عهد من با توست، و تو پدر امتهاي بسیار خواهی
بود، و نام تو بعد از این ابرام خوانده نشود، بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود، زیرا که تو را پدر امتهاي بسیار گردانیدم، و تو را بسیار
بارور نمایم، و امتها از تو پدید آورم، و پادشاهان از تو به وجود آیند... اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم، اینک او را
2. اشعیاء برکت داده، باور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس از وي پدید آیند، و امتی عظیم از وي به وجود آورم. 10
نبی در کتاب اشعیاء نبی (از کتب عهد عتیق) چنین آمده است: و نهالی از تنه یسی 11 بیرون آمده، شاخه اي از ریشه هایش خواهد
شکفت... بلکه مسکینان را به عدالت داوري خواهد کرد، و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود... و کمربند کمرش
عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید، و گوساله و شیر
3. کتاب دانیال نبی در این کتاب نیز وعده رستگاري عمومی را می دهد: و در آن زمان میکائیل امر عظیمی که . پرواري با هم... 12
براي پسران قوم تو ایستاده است خواهد برخاست، و چنان زمان تنگی خواهد شد که از حینی که امتی به وجود آمده است تا امروز
نبوده است، و در آن زمان هر یک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود، رستگار خواهد شد، و بسیاري از آنانی که در زمین
خوابیده اند بیدار خواهند شد، اما اینان به جهت حیات جاودانی و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانی و حکیمان مثل
روشنایی افلاك خواهند درخشید، و آنانی که بسیاري را به راه عدالت رهبري می نمایند، مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالآباد. اما
4. مزامیر داود ظاهراً این کتاب همان زبور داود است که به تو اي دانیال! کلام را مخفی دار، و کتاب را تا زمان آخر مهر کن. 13
صراحت بیان می کند که منتظران خداوند، حلیمان و صالحان وارث زمین می شوند: ... زیرا که شریران منقطع خواهند شد، و اما
منتظران خداوند وارث زمین خواهند بود. هان! بعد از اندك زمانی شریر نخواهد بود، در مکانش تأمل خواهی کرد و نخواهد بود،
و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد، و از فراوانی سلامتی متلذذ خواهند گردید... نعمت اندك یک مرد صالح بهتر است از
اندوخته هاي شریران کثیر، زیرا که بازوهاي شریران شکسته خواهد شد، و اما صالحان را خداوند تأیید می کند. 14 در قسمتی دیگر
نیز چنین آمده است: و اما نسل شریر منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمین خواهند بود، و در آن تا به ابد سکونت خواهند
نمود. 15 این جملات مؤید همین است که مراد از زبور، زبور داود است زیرا به صراحت کلام خداوند در قرآن در اینجا آمده
خبر می دهد. در انجیل متی چنین آمده است: همچنانکه برق از مشرق » پسر انسان « است. 5. انجیل در اناجیل کنونی نیز از آمدن
صفحه 46 از 64
ساطع شده تا به مغرب ظاهر می شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد... آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد، و در
آن وقت جمیع طوایف زمین سینه زنی می کنند، و پسر انسان را ببینند که بر ابرهاي آسمان با قوت و جلال عظیم می آید، و
فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده، برگزیدگان او را از بادهاي اربعه از کران تا به کران فلک فراهم خواهند آورد... اما از
آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان، جز پدر و بس، لیکن چنانچه ایام نوح بود، ظهور پسر انسان نیز چنان
خواهد بود... پس بیدار باشید، زیرا که نمی دانید در کدام ساعت خداوند شما می آید... لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی
که گمان نبرید، پسر انسان می آید. 16 در انجیل مرقس چنین آمده است: آنگاه پسر انسان را ببینند که با قوت و جلال عظیم بر
ابرها آید، در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهاي زمین تا به اقصاي فلک فراهم خواهد آورد... ولی از آن روز و
ساعت غیر از پدر هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس برحذر و بیدار شده، دعا کنید زیرا نمی دانید که
آن وقت کی می شود... مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد، اما آنچه به شما می گویم به همه می گویم، بیدار باشید. 17 در انجیل
لوقا نیز چنین آمده است: کمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بدارید... پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که
گمان نمی برید، پسر انسان می آید. 18 اینها نمونه هایی از وعده الهی است که در کتب آسمانی قبل از اسلام آمده است، و با
بررسی در اعتقادات ادیان و مکاتب مختلف روشن می شود که همه در انتظار مصلح بزرگی هستند که با ظهور خود، ظلم و جور را
از بین می برد، و جهان را از عدالت پر می کند. در قرآن نیز علاوه بر آیاتی که بیان شده، در آیه محل بحث بشارت چنین روزي را
از تورات و زبور بیان کرده است. اما چرا از میان همه کتابهاي آسمانی، فقط از این دو کتاب نام برده شده است؟ بعضی گفته اند:
ممکن است به خاطر آن باشد که داود یکی از بزرگترین پیامبرانی بوده که تشکیل حکومت حق و عدالت داد، و بنی اسراییل نیز
مصداق روشن قوم مستضعفی بودند که بر ضد مستکبران قیام کردند، و دستگاه آنها را به هم پیچیدند، و وارث حکومت و سرزمین
آنها شدند. 19 درباره این آیه بحثهایی مطرح است که در اینجإ؛ بیان می شود: 1. معناي وراثت زمین: راغب در مفردات می گوید:
به معناي انتقال مالی از دیگري به توست، بدون آنکه عقد و قراردادي بسته شده باشد. 20 بنابراین به تعبیر مرحوم » ارث « ماده وراثت
علامه طباطبایی وراثت زمین به معناي این است که سلطنت بر منافع از دیگران به صالحان منتقل می شود، و برکات زندگی در
2. قلمرو آیه محل بحث: درباره این آیه بین مفسران اختلاف است که آیا مراد از این وراثت در زمین مختص ایشان می شود. 21
دنیاست، یا در آخرت، و یا هر دو؟ وراثت در آخرت یعنی وارث بهشت می شوند. کسانی که این نظریه را پذیرفته اند؛ دلیلشان این
آیه شریفه است که خداوند از بهشتیان حکایت می کند. آنها در بهشت می گویند: و قالوا الحمدللَّه الذي أورثنا الأرض، نتبوء من
الجنۀ حیث نشاء. 22 و گفتند: سپاس براي خدایی است که ما را وارث زمین کرد، و هر جا از بهشت که بخواهیم مأوي می گزینیم.
در جاي دیگر نیز خداوند می فرماید: أولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس. 23 اینها همان وارثان هستند، کسانی که بهشت را
به ارث می برند. اما کسانی که می گویند مراد از این آیه وراثت در دنیاست، در حقیقت آن را هم سیاق با آیات دیگري می دانند
که خداوند به مؤمنان صالح و مستضعفان وعده خلافت در زمین و وراثت آن داده است. به نظر مرحوم علامه طباطبایی، این آیه
وقتی » ارض « اختصاص به وراثت دنیایی و آخرتی ندارد، بلکه با اطلاقی که دارد شامل هر دو می شود. اما به نظر می رسد که کلمه
به صورت مطلق آورده می شود مراد دنیا و این جهان است، و براي آخرت نیاز به قرینه دارد، و چون در اینجا قرینه اي نیست،
آیاتی می شود که قبلًا بحث آنها ذکر شد، و خبر از روزي می دهد که در دنیا حکومت به دست / «؛ بنابراین، این آیه هم سیاق بإ
صالحان می افتد. 3. پیام آیه: آیا این آیه قانونی کلی و فراگیر در همه زمانها و مکانهاست، و یا اینکه مربوط به موقعیت خاصی از
زمان است؟ سید قطب این آیه را بیانگر سنت الهی می داند و معتقد است که هر جا دو عنصر ایمان قلبی و نشاط عمل در امتی جمع
شود، در هر موقعیت تاریخی که باشند وارث زمین می شوند، اما وقتی این دو عنصر جدا شود، کفه ترازو بالا می رود و پیروزي
نصیب کسانی می شود که به وسیله هاي مادي تمسک کرده اند. 24 با توجه به آیاتی که در بحثهاي گذشته مطرح شد، اصل این
صفحه 47 از 64
مسأله حق است که سنت الهی بر این است که هر جا مؤمنان صالح به ضعف کشیده شوند و با استمداد از خداوند قیام کنند و در
راه خدا با ظالمان بجنگند، خداوند به آنها وعده پیروزي داده است، و چنین کسانی در همان محدوده خود وارث زمین می شوند، و
احکام خدا را اجرا می کنند. اما، به نظر می رسد که در این جهت، سیاق این آیه با سایر آیات متفاوت است. این آیه حکایت از
آینده اي می کند که عدالت جهانی حکمفرما و جهان به دست صالحان اداره می شود. مفسر این آیه، روایاتی است که از فریقین
نقل شده است که به وسیله یکی از اهل بیت پیامبر، جهان پس از اینکه از ظلم و جور پر شد، سرشار از عدالت فراگیر می شود.
بسیاري از این روایات در بحثهاي گذشته بیان شد. بنابراین نمی توان گفت که مراد این آیه، زمان بعثت پیامبر اسلام(ص) و تشکیل
حکومت اسلامی در مدینه است. زیرا اولًا، گرچه دین اسلام، دینی جهانی است، اما در آن زمان و بعد از آن فراگیر نشد. و قلمرو
آن محدوده معینی بود، و ثانیاً، همان طور که بیان شد، روایات زیادي از فریقین نقل شده که خود آن حضرت خبر از روزي می
دهد که به وسیله یکی از اهل بیتش زمین بعد از پر شدن از ظلم و جور، از قسط و عدل پر خواهد شد. بنابراین، چنین روزي مربوط
به زمان ظهور اسلام و بعثت نبی اکرم نیست، در حقیقت ظهور اسلام مقدمه و زمینه سازي براي چنین روزي است. و اگر قبل از آن
روز موعود، قیام و نهضت دینی صورت گیرد و به وسیله مصلحان دین حکومتی بر مبناي دین تشکیل شود، این حکومت سایه اي از
آن روز موعود است. خلاصه کلام این که خداوند در این سوره (سوره انبیا) بعد از بیان قیام پیامبران بر ضد باطل و برخورد
ناشایست دشمنان لجوج و مردمان غافل، خبر از روزي می دهد که در سراسر عالم، حق بر باطل، توحید بر شرك، و عدالت بر ظلم
پیروز می شود، و آینده اي درخشان و سعادتمند در پیش روي بشریت است. و خداوند در کتب آسمانی پیشین نیز تحقق چنین
روزي را وعده داده است، همچنانکه شیخ طوسی از امام باقر(ع) روایت می کند که: این وعده اي به مؤمنان است که آنها وارث
همه زمین می شوند. 25 در تفسیر قمی روایت شده که: مراد از بندگان صالح، حضرت قائم و اصحابش هستند. 26 مرحوم طبرسی نیز
در ذیل این آیه از امام باقر(ع) روایت می کند که: اینها یاران مهدي در آخرالزمان هستند. 27 اهل سنت نیز از پیامبر اکرم(ص)
روایت کرده اند که: لتملأنّ الأرض ظلماً و عدواناً، ثم لیخرجنّ رجل من أهل بیتی حتی یملأها قسطاً و عدلًا کما ملئت ظلماً و
عدواناً. 28 زمین از ظلم و دشمنی پر می شود، تا اینکه مردي از اهل بیت من قیام کند تا زمین را از قسط و عدل پر کند، همچنانکه
از ظلم و دشمنی پر شده است. در روایت دیگري نیز از علی(ع) آمده است: لولم یبق من الدهر إلاّ یوم، لبعث اللَّه تعالی رجلًا من
أهل بیتی یملأها عدلًا کما ملئت جوراً. 29 اگر از روزگار فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند مردي از اهل بیت مرا برمی
انگیزاند و زمین را از عدل پر می کند، همچنانکه از ظلم پر شده بود. در آیه بعد، خداوند پس از بیان این واقعه مهم می فرماید: إنّ
فی هذا لبلاغاً لقوم عابدین. 30 در این، پیام روشنی براي گروه عبادت کنندگان است. آري همه کس قدرت درك این پیام را
ندارند، و همه کس بدان ایمان نمی آورند، فقط متعبدان به دین و متقیانند که این پیام برایشان قابل درك و تحمل است، زیرا به
غیبت و اخبار غیبی پیامبران و ائمه نیز اعتقاد دارند. خداوند در بیان صفات متقیان می فرماید: الذین یؤمنون بالغیب. 31 اینها کسانی
هستند که به غیب ایمان می آورند. در ذیل این آیه، در روایتی این ایمان به غیب، ایمان به غائب بودن حضرت حجت، 32 و در
روایتی دیگر به اقرار به حق بودن قیام آن حضرت 33 تطبیق شده است. أللّهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف
رسولک، أللّهمّ عرّفنی رسولک، فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک، أللّهمّ عرّفنی حجتک، فإنّک إن لم تعرّفنی
2 . ر.ك: الطبرسی، الفضل بن حسن، . حجتک ظللت عن دینی. ماهنامه موعود شماره 47 پی نوشتها : 1 . سوره نابیا( 21 )، آیه 105
. 3 . الطبرسی، الفضل بن حسن، همان. 4 . مجمع البیان، ج 7، ص 66 ؛ الرازي، فخرالدین محمد، التفسیر الکبیر، ج 2.، ص 23
7 . سوره . 6 . سوره انبیا( 21 )، آیه 48 . 5 . سوره انبیا( 21 )، آیه 7 . طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 14 ، ص 492
.20 ،6-4 ، 10 . همان، ص 17 .17-14 ، 9 . همان، ص 13 .7 ،3-1 ، 8 . سفر پیدایش ص 12 . نسا( 4)، آیه 62 ، سوره اسرا( 17 )، آیه 55
و او پدر داود و نوه راعوت بود. و به طوري مشهور بود مه داور را پسر یسی می گفتند. (قاموس کتاب مقدس، جیمز » یسی « .11
صفحه 48 از 64
، 15 . همان، ص 37 .18-9 ، 14 . کتاب مزامیر، ص 37 .4-1 ، 13 . دانیال نبی، ص 12 .6-1 ، 12 . اشعیاء نبی، ص 11 .( هاکس، ص 951
18 . انجیل لوقا، .37-36 ،33-32 ،37-36 ، 17 . انجیل مرقس، ص 14 .44-42 ،37-36 ،31-30 ،27 ، 16 . انجیل متی، ص 24 .30-29
20 . الراغب الاصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن الکریم، ص 518 (ماده ورث). . 19 . تفسیر نمونه، ج 13 ، ص 517 .40 ،35 ، ص 12
24 . سید . 23 . سوره مؤمنون( 23 )، آیه 11 . 22 . سوره زمر( 39 )، آیه 74 . 21 . طباطبایی، سید محمد حسین، همان، ج 14 ، ص 492
26 . القمی، ابوالحسن، علی، تفسیر . 25 . الطوسی، محمدبن الحسن، التبیان، ج 7، ص 284 . قطب، فی ضلال القرآن، ج 17 ، ص 61
28 . المتقی الهندي، کنزالعمال، ج 14 ، ص 266 ، حدیث . 27 . الطبرسی، الفضل بن حسن، همان، ج 7، ص 66 . القمی، ج 2، ص 77
32 . الصدوق، ابوجعفر محمد . 31 . سوره بقره( 2)، آیه 3 . 30 . سوره انبیا( 21 )، آیه 106 . 29 . همان، ص 267 ، حدیث 38675 .38670
. 33 . همان، حدیث 19 . بن علی، کمال الدین و تمام النعمۀ، ج 1، ص 340 ، حدیث 20
دعاي شب و آه سحر
نیمه شعبان در اذهان شیعیان و محبّان اهل بیت، علیهمالسّلام، به عنوان روز میلاد نجات بخش موعود معنا و مفهوم مییابد. روز
میلاد بزرگ مردي که انسانیت، ظهور او را به انتظار نشسته و عدالت براي پايبوس قدمش لحظهشماري میکند. نیمه شعبان اگر
چه شرافتش را وامدار مولود خجستهاي است که در این روز زمین را با قدوم خویش متبرّك ساخته است، امّا همه عظمت آن در
این خلاصه نشده و در تقویم عبادي اهل ایمان نیز از جایگاه و مرتبه والایی برخوردار است. در روایاتی که از طریق شیعه و اهل
سنّت نقل شده فضیلتهاي بسیاري براي عبادت و راز نیاز در شب و روز خجسته نیمه شعبان بر شمرده شده است و این خود تمثیل
زیبایی است از این موضوع که براي رسیدن به صبح وصال موعود باید شب وصل با خدا را پشت سرگذاشت، و تا زمانی که منتظر،
عمر خویش را در طریق کسب صلاح طی نکند نمیتواند شاهد ظهور مصلح موعود باشد. با توجه به اهمیّت فراوانی که روایات به
شب نیمه شعبان داده شده و حتّی آن را هم پایه شب قدر شمردهاند، در این مجال برخی از روایتهایی را که در بیان مقام و منزلت
این شب روحانی وارد شدهاند مورد بررسی قرار میدهیم. باشد تا خداوند ما را به عظمت این شب مقدس واقف گرداند و توفیق
بهرهبرداري از برکات آن را عطا فرماید: از پیامبر گرامی اسلام، صلّیاللّهعلیهوآله، در این زمینه روایتهاي بسیاري نقل شده که یکی
از آنها به این شرح است: شب نیمه شعبان در خواب بودم که جبرییل به بالین من آمد و گفت: اي محمد!چگونه در این شب
خوابیدهاي؟ پرسیدم: اي جبرییل! مگر امشب چه شبی است؟ گفت: شب نیمه شعبان است. برخیز اي محمّد! پس مرا از جایم بلند
کرد و به سوي بقیع برد، در آن حال گفت: سرت را بلند کن! امشب درهاي آسمان گشوده میشوند، درهاي رحمت باز میگردند
و همه درهاي خوشنودي، آمرزش، بخشش، بازگشت، روزي، نیکی و بخشایش نیز گشوده میشوند. خداوند در این شب به تعداد
موها و پشمهاي چهارپایان [بندگانش را از آتش جهنم] آزاد میکند. امشب خداوند زمانهاي مرگ را ثبت و روزیهاي یک سال را
تقسیم میکند و همه آنچه را که در طول سال واقع میشود نازل میسازد. اي محمد! هر کس امشب را با منزّه داشتن خداوند
(تسبیح)، ذکر یگانگی او (تهلیل)، یاد بزرگی او (تکبیر)، راز و نیاز با او (دعا)، نماز، خواندن قرآن، نمازهاي مستحب (تطوع) و
آمرزش خواهی (استغفار) صبح کند، بهشت جایگاه و منزل او خواهد بود و خداوند همه آنچه را که پیش از این انجام داده و یا بعد
از این انجام میدهد، خواهد بخشید... 1 یکی از همسران پیامبر اکرم، صلّیاللّهعلیهوآله، حالات ایشان را در شب نیمه شعبان چنین
بیان میکند: در یکی از شبها که پیامبر خدا، صلّیاللّهعلیهوآله، در نزد من بود ناگهان متوجه شدم که ایشان بستر خود را ترك
کرده است، غیرت خاص زنانه به سراغ من آمد و به گمان اینکه حضرت نزد یکی دیگر از همسران خود رفته است به جستجوي
ایشان پرداختم، امّا بناگاه دیدم که حضرتش مانند جامهاي که بر زمین افتاده باشد به سجده رفته و چنین راز و نیاز میکند:
به سوي تو آمدم در حالی که .» أصبحت إلیک فقیراً خائفاً مستجیراً فلا تبدّل اسمی و لاتغیّفر جسمی و لاتجهد بلائی و اغفرلی «
صفحه 49 از 64
تهیدست، ترسان و پناه جویم، پس نام برمگردان، جسم مرا تغییر مده، گرفتاریم را افزون مساز و از من در گذر. آنگاه سر خود را
سجد لک سوادي و خیالی و امن بک فؤادي هذه یداي بما « : بلند کرد و بار دیگر به سجده رفت و در آن حال شنیدم که میفرمود
سراپاي وجودم براي تو سجده کرده و » جنیت علی نفسی یا عظیم ترجی لکلّ عظیم إغفرلی ذنبی العظیم فإنّه لایغفر العظیم إلّا العظیم
قلبم به تو ایمان آورده است ;این دو دست من با همه جنایتی که برخود روا داشتهام، پس از بزرگی که براي هر کار بزرگی امیدها
به سوي تو است ;از گناهان بزرگ من درگذر، جرا که از گناهان بزرگ در نمیگذرد مگر پروردگان بزرگ. بعد از اداي این
أعوذ برضاك من سخطک « : کلمات سر خود را بلند کرده و براي سومین بار به سجده رفت و این جملات را بر زبان جاري ساخت
از خشم تو به خوشنودیت .» و أعوذ بمعافاتک من عقوبتک و أعوذ بک منک أنت کما اثنیت علی نفسک و فوق ما یقول القائلون
پناه میبرم، از کیفر تو به بخشش تو پناهنده میشود و از تو به سوي خودت پناه میجویم، تو همان گونهاي که خود توصیف
کردهاي و بالاتر از آنی که گویندگان میگویند. لحظاتی دیگر سر از سجده برداشت و دوباره به سجده رفت و در حالی که
میفرمود: الّلهمّ إنّی أعوذ بنور وجهک الذي أشرقت له السموات و الأرض و قشّعت به الظلمات و صلح به أمر الأوّلین و الآخرین أن
یحلّ علیّ غضبک أو ینزّل علیّ سخطک أعوذ بک من زوال نعمتک و فجاة نقمتک و تحویل عافیتک و جمیع سخطک، لک العتبی
خدایا به نور وجه تو که آسمانها و زمین از آن روشن شده، تاریکیها با آن از بین رفته و کار .» فی استطعت و لاحول و لاقوة إلّا بک
پیشینیان و آیندگان با آن اصلاح شده است پناه میبرم، از اینکه به خشم تو گرفتار شوم و یا دشمنی تو بر من نازل شود. پناه میبرم
به تو از زوال نعمتت، نزول ناگهانی عذابت، دگرگونی سلامتیات و همه آنچه که خشم تو را در پی دارد. خوشنودي نسبت به
آنچه من در توان دارم از آن توست و هیچ حرکت و نیروي نیست مگر به سبب تو. چون این حال را از پیامبر دیدم او را رها کردم
و شتابان به طرف خانه حرکت کرد. نفسنفس زنان به خانه رسیدم. وقتی پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله، به خانه برگشتند و حال مرا
دیدند گفتند: چه شده است که اینچنین به نفسنفس افتادهاي؟ گفتم: اي رسول خدا من به دنبال شما آمده بودم، پس فرمود: آیا
میدانی امشب چه شبی است؟! امشب شب نیمه سعبان است. در این شب اعمال ثبت میگردند، روزیها قسمت میشوند، زمانهاي
مرگ نوشته میشوند و خدواند تعالی همه را میبخشد مگر آنکه به خدا شرك ورزیده یا به قمار نشسته است. یا قطع رحم کرده یا
برخوردن شراب مداومت ورزیده یا بر انجام گناه اصرار ورزیده است... 2 پرسشی که با مطالعه روایتهاي بالا به ذهن خطور میکند
این است که چرا با اینکه در بسیاري از روایات تصریح شده که تعیین زمان مرگ مردمان و تقسیم روزي آنها در شب قدر و در ماه
مبارك رمضان صورت میگیرد، در دو روایت یاد شده شب نیمه شعبان به عنوان زمان تقدیر امور مزبور ذکر شده است؟ مرحوم
سیّد بن طاووس (م 664 ق.) در پاسخ پرسش یاد شده میگوید: شاید مراد روایات مزبور این باشد که تعیین زمان مرگ و
تقسیمروزي به صورتی که احتمال محو و اثبات آن وجود دارد، در شب نیمه شعبان صورت میگیرد، اما تعیین حتمی زمان مرگ و
یا تقسیم حتمی روزیها در شب قدر انجام میشود. و شاید مراد آنها این باشد که در شب نیمه شعبان امور مزبور در لوح محفوظ
تعیین و تقسیم میشوند، ولی تعیین و تقسیم آنها در میان بندگان در شب قدر واقع میشود. این احتمال هم وجود دارد که تعیین و
تقسیم امور یاد شده در شب قدر و شب نیمه شعبان صورت گیرد، به این معنا که در شب نیمه شعبان وعده به تعیین و تقسیم امور
مزبور در شب قدر داده میشود. به عبارت دیگر اموري که در شب قدر تعیین و تقسیم میگردند، در شب نیمه شعبان به آنها وعده
داده میشود. همچنان که اگر پادشاهی در شب نیمه شعبان به شخصی وعده دهد که در شب قدر مالی را به او میبخشد، در مورد
هر دو شب این تعبیر صحیح خواهد بود که بگوییم مال در آن شب از آن حضرت چنین بخشیده شده است 3 کمیل بن زیاد از یاران
امام علی، علیهالسّلام، چنین روایت میکند که: در مسجد بصره در نزد مولایم امیرالمؤمنین نشسته بودم و گروهی از یاران آن
فیها یفرق کل أمر حکیم) 4 ; در آن « : حضرت نیز حضور داشتند، در این میان یکی از ایشان پرسید: معناي این سخن خداوند که
قسم به کسی که جان علی در دست او همه امور نیک « : شب هر امري با حکمت معین و ممتاز میگردد، چیست؟ حضرت فرمودند
صفحه 50 از 64
و بدي که بر بندگان جاري میشود، از شب نیمه شعبان تا پایان سال، در این شب تقسیم میشود. هیچ بندهاي نیست که این شب را
پس از آنکه امام از ما جدا شد، شبانه به مزلش رفتم. امام ». احیاء دارد و در آن دعاي خصر بخواند، مگر آنکه دعاي او اجابت شود
پرسید: چه شده است اي کمیل؟ گفتم اي امیرمؤمنان آمدهام تا دعاي خصر را به من بیاموزي، فرمود: بنشین اي کمیل! هنگامی که
این دعا را حفظ کردي خدا را در هر شب جمعه، یا در هر ماه یک شب، یا یک بار در سال یا حداقل یک بار در طول عمرت، با
آن بخوان، که خدا تو را یاري و کفایت میکند و تو را روزي میدهد، و از آمرزش او برخوردار میشوي، اي کمیل! به خاطر زمان
طولانی که تو با ما همراه بودهاي بر ما لازم است که درخواست تو را به بهترین شکل پاسخ دهیم، آنگاه دعا را چنین انشاء
میشناسیم. امیرمؤمنان علی، » دعاي کمیل « فرمود... 5 شایان ذکر است که این دعا همان دعایی است که امروزه آن را با نام
علیهالسّلام، در روایتی دیگر در فضیلت شب نیمه شعبان چنین میگوید: در شگفتم از کسی که چهار شب از سال را به بیهودگی
بگذراند: شب عید فطر، شب عید قربان، شب نیمه شعبان و اولین شب از ماه رجب... 6 از امام صادق، علیهالسّلام، روایت شده که
پدر بزرگوارشان در پاسخ کسی که از فضیلت شب نیمه شعبان از ایشان پرسیده بود فرمودند: این شب برترین شبها بعد از شب قدر
است، خداوند در این شب فضلش را بر بندگان جاري میسازد و از منّت خویش گناهان آنان را میبخشد، پس تلاش کنید که در
این شب به خدا نزدیک شوید. همانا این شب، شبی است که خداوند به وجود خود سوگند یاد کرده که در آن درخواست کنندهاي
را، مادام که درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند. این شب، شبی است که خداوند آن را براي ما خاندان قرار داده
است، همچنان که شب قدر را براي پیامبر ما، صلّیاللّهعلیهوآله، قرار داده است. پس بر دعا و ثناي بر خداوند تعالی بکوشید، که هر
کس در این شب صدمرتبه خداوند را تسبیح گوید، صد مرتبه حمدش را بر زبان جاري سازد، صد مرتبه زبان به تکبیرش گشاید و
صد مرتبه ذکر یگانگی (لا اله الا اللّه) او را به زبان آورد، خداوند از سر فضل و احسانی که بر بندگانش دارد، همه گناهانی را که
او انجام داده بیامرزد و درخواستهاي دنیوي و اخروي او را برآورده سازد، چه درخواستهایی که بر خداوند اظهار کرده و چه
درخواستهایی که اظهار نکرده و خداوند با علم خود بر آنها واقف است... 7 آنچه ذکر شد بخشی از روایات فراوانی است که در
فضیلت شب و روز نیمه شعبان وارد شدهاند 8 ، امّا باید دانست شرافت این شب خجسته، علاوه بر همه آنچه که بیان شد، به اعتبار
مولود مبارکی است که در این شب قدم به عرصه خاك نهاده است. وجود مقدسی که سالها پیش از تولدش مژده میلاد او به
مسلمانان داده شده بود و شاید همه عظمت این شب و تکریم و بزرگداشتی که در کلمات معصومان، علیهمالسّلام، از آن شده است
به خاطر وجود همین مولود مبارك باشد. چنانکه بزرگانی چون سیّد بن طاووس به این موضوع اشاره کرده و بر همگان لازم
دانستهاند که در این شب خداي خویش را به سبب منّت بزرگی که با میلاد امام عصر، علیهالسّلام، بر آنها نهاده سپاس گویند و تا
آنجا که توان دارند شکر این نعمت الهی را به جاي آورند 9. در یکی از دعاهایی که در شب نیمه شعبان وارد شده است چنین
میخوانیم: اللّهم بحقّ لیلتنا هذه و مولودها و حجّتک و موعودها الّتی قرنتَ إلی فضلها فضلًا فتمّت کلمتک صدقاً و عدلًا لامبدلّ
لکلماتک... 10 بار خدایا تو را میخوانیم به حق این شب و مولود آن، و به حق حجّتت و موعود این شب، که فضیلتی دیگر بر
فضیلت آن افزودي و سخن تو از روي راستی و عدالت به حدّ کمال رسیده و هیچ کس را یاراي تبدیل و تغییر سخنان تو نیست.
مطابق روایتهاي بسیاري که شیعه و اهل سنت آنها را نقل کردهاند میلاد خجسته امام عصر، علیهالسّلام، در شب نیمه شعبان سال
255 ق. واقع شده و باعث مزید فضیلت این شب مبارك گشته است 11 . امیدواریم که خداوند به برکت مولود با عظمت شب نیمه
شعبان به همه ما توفیق درك فضیلتهاي این شب خجسته را عطا فرماید و همه ما را از زمره یاوران و خدمتگزاران مولود این شب
قرار دهد. ماهنامه موعود شماره 47 پینوشتها : 1 . ابن طاووس، علی بن موسی، أقبال الأعمال، ص 212 ;المجلسی، محمد باقر،
4 . سوره دخان ( 44 ) آیه . 3 . همان، ص 214 .217- 2 . ابن طاووس، علی بن موسی، همان، صص 216 . بحارالانوار، ج 98 ، ص 413
4. لازم به توضیح است که غالب مفسران آیه یاد شده را ناظر به شب قدر دانستهاند. ر.ك: الطباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر
صفحه 51 از 64
. 7 . 6 . المجلسی، محمد باقر، همان، ج 94 ص 87 ، ح 12 . 5 . ابن طاووس، علی بن موسی، همان، ص 220 . المیزان، ج 18 ، ص 130
ابن طاووس، علی بن موسی، همان، ص 209 ;المجلسی، محمد باقر، همان، ج 94 ، ص 85 ، ح 5 ;الصدوق، محمد بن علی بن الحسین،
237 ;المجلسی، - 8 . براي مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ك: ابن طاووس، علی بن موسی، همان، صص 207 . همان ج 2، ص 424 ، ح 1
11 . ر.ك: الکلینی، محمد بن یعقوب، . 10 . همان، ص 219 . محمد باقر، همان. 9 . ابن طاووس، علی بن موسی، همان، ص 218
الکافی، ج 1، ص 514 ، الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمۀ، ج 2، ص 432 ;شبراوي، عبداللّه بن محمد،
. الأتّحاف بحبّ الأشراف، ص 179 ;ابن صبّاغ المالکی، نورالدین علی بن محمد، الفصول المهمّۀ فی معرفۀ الأئمّۀ، ص 310
هنرهاي دستی